همانطور که رعد و برق به طور متناوب چشمک می زند،
تمام صفات این حکیمان مانند برق در میان ابرها می درخشید.378.
همانطور که خورشید پرتوهای بی نهایت ساطع می کند،
قفل های مات مانند پرتوهایی که از خورشید بیرون می آید روی سر یوگی ها موج می زد.
که غمش هیچ جا آویزان نشد
کسانی که رنجشان با دیدن این sge ها پایان یافت.379.
مردانی که از عذاب جهنم رها نشده اند،
آن مردان و زنانی که در جهنم انداخته شده بودند، با دیدن این حکیمان رستگار شدند
(به دلیل گناهان) که با هیچکس برابر نبود (یعنی هماهنگ نبودن با خدا)
کسانی که در درونشان گناهی داشتند، زندگی گناه آلودشان با پرستش این حکیمان پایان یافت.380.
اینجا او در سوراخ شکارچی نشسته بود
آن طرف این شکارچی نشسته بود که حیوانات با دیدن کی فرار می کردند
فکر کرد حکیم آهو است و نفسش را حبس کرد
حکیم را نشناخت و او را آهو پنداشت، تیرش را به سوی او نشانه رفت.381.
همه مقدسین تیر کشیده شده را دیدند
همه زاهدان تیر را دیدند و همچنین دیدند که حکیم مانند آهو نشسته است
(اما) تیر و کمان را از دستش رها نکرد.
آن شخص تیر و کمان خود را از دست او گرفت و از دیدن عزم حکیم شرم کرد.382.
بعد از مدت ها که توجهش را از دست داد
پس از مدتها که حواسش شکسته شد، حکیم بزرگ را با قفل های مات دید دید
(گفت چرا) حالا ترس را ترک می کنی؟
او گفت. «چطور همه شما بعد از کنار گذاشتن ترس به اینجا آمده اید؟ من همه جا فقط آهو را می بینم.»383.
نگهبان حکیمان (داتا) با دیدن عزم خود،
حکیم چون قاطعیت او را دید و او را به عنوان مرشد خود پذیرفت، او را ستود و گفت:
که دلش اینجوری به آهو چسبیده
«کسی که به آهو بسیار توجه دارد پس گمان کند که در محبت پروردگار غرق شده است»384.
سپس قلب مونی پر از عشق شد
حکیم او را با قلب ذوب شده خود به عنوان هجدهمین گورو پذیرفت
سپس دات در ذهنش فکر کرد
حکیم دات با تأمل صفات آن شکارچی را در ذهن خود پذیرفت.385.
اگر کسی هاری را اینگونه دوست دارد،
او که خداوند را این گونه دوست خواهد داشت، از اقیانوس هستی عبور خواهد کرد
با این غسل کثیفی از ذهن پاک می شود
چرک او با غسل باطن پاک می شود و هجرتش در دنیا پایان می یابد.386.
سپس او را به عنوان یک گورو شناخت، به پای یک (ریشی) افتاد.
با پذیرفتن او به عنوان استاد خود، به پای او افتاد و از اقیانوس مخوف هستی عبور کرد.
او هجدهمین گورو بود
او او را به عنوان هجدهمین مرشد خود پذیرفت و شاعر به این ترتیب از ذخیره در بیت 387 یاد کرده است.
همه، از جمله بندگان، پاهای (او) را گرفتند.
همه شاگردان جمع شدند و پاهای او را گرفتند و دیدند که همه موجودات جاندار و بی جان مبهوت شدند.
دام و علوفه، آچار،
همه حیوانات، پرندگان، گاندارواها، ارواح، شیاطین و غیره شگفت زده شدند.388.
پایان شرح پذیرش یک شکارچی به عنوان هجدهمین گورو.
اکنون شرح پذیرش طوطی به عنوان گورو نوزدهم آغاز می شود
کریپان کریت استانزا
بسیار عظیم
و دارای مجموعه فضایل سخاوت است
Muni آموزشی روزانه به خوبی
حکیم خیرخواه در صفات، متفکر آموختن بود و همواره به آموختن خود عمل می کرد.389.
دیدن تصویر زیبای (او)
کامدف هم داشت خجالتی می شد.
دیدن پاکی بدن (خود).
با دیدن زیبایی او، خدای عشق احساس خجالتی کرد و با دیدن پاکی اندام او، گنگ شگفت زده شد.390.
دیدن روشنایی بی اندازه (او).
با دیدن زیبایی او، همه شاهزادگان خوشحال شدند،
او فوق العاده آگاه است
زیرا او بزرگترین عالم و سخاوتمند و فاضل بود.391.
روشنایی بدن نامرئی (او).
شکوه اندامش وصف ناپذیر بود
زیباییش خیلی زیبا بود
او بسیار شبیه خدای عشق بود.392.
او قبلاً یوگا زیادی انجام می داد.
او تمرینات زیادی را به صورت جدا در شب و روز انجام می داد و
علم در عقل (ش) با قطع امید
همه آرزوها را به خاطر آشکار شدن دانش کنار گذاشته بود.393.
پادشاه زاهدان (داتا) بر خود
حکیم دات، پادشاه Sannyas بسیار زیبا به نظر می رسید مانند شیوا،
تصویر بدن (او) بسیار منحصر به فرد بود،
در حالی که تابش آفتاب را بر بدنش متحمل شد، با زیبایی بی نظیری متحد شد.394.
قیافه (ش) عالی بود
زیبایی اندام و صورتش کامل بود و
در یوگا سادانا ("جنگ") مشغول بود.