و رنگی چون خون بر زمین ریخته شد. 10.
وقتی ملکه با آقا رفت،
بعد سخی شروع کرد اینجوری زنگ زدن
که ملکه را شیر می برد،
شخصی آمد و (از دست او) نجات یافت. 11.
وقتی رزمندگان نام شیر را شنیدند،
پس ترسیدند و شمشیر در دستان خود کشیدند.
(آنها) رفتند و همه چیز را به شاه گفتند
که ملکه را شیر برده است. 12.
شاه سرش را تکان داد و لال ماند.
(گفتن) او با استعداد شده است، (حالا) چه می شود.
هیچ کس راز (این موضوع) را پیدا نکرده است.
و دوست رانی گرفت و رفت. 13.
در اینجا نتیجه گیری از شخصیت 291 Mantri Bhup Sambad از Tria Charitra از سری Charitropkhyan است، همه چیز فرخنده است. 291.5549. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاه بزرگی به نام اوتار سینگ
او در جهت شمال زندگی می کرد.
در خانه او زنی بود به نام اوتار ماتی،
که مانند آن نه با گوش شنیده و نه (با چشم) دیده شده است. 1.
یک نفر آمد به نام لاهوری رای،
که زیبا و دارای تمام صفات بود.
وقتی زن او را دید
پس در آن لحظه تمام خرد ناب را فراموش کرد. 2.
(از او) پارچه سینه و زره اعضا حفظ نشد.
(او) خواست چیزی بگوید و چیزی گفت.
همیشه از دهانش پریا پریا می گفت
و آب شبانه روز از چشم ها جاری می شد. 3.
وقتی پادشاه آمد تا از او بپرسد
پس با گفتن از دهانش هیچ جوابی نمی داد.
(او) با ضربت بر زمین می افتاد
و بارها کلمه "معشوق" را به زبان آورد. 4.
پادشاه از دیدن (این) شگفت زده شد.
و این را به کنیزان می گفت
چه بر سر این ابلا آمده است
به همین دلیل اینگونه شده است. 5.
در این صورت چه باید کرد؟
که به موجب آن این ملکه نمرده است.
هر چه او (خیرگزار) بخواهد، همان را خواهم داد.
(من) آماده بریده شدن با اره برای ملکه هستم. 6.
روی سرش آب می ریزم
و بارها و بارها به پای او خواهد افتاد.
چه کسی بیماری ملکه را درمان می کند
باشد که او پادشاهی (من) را همراه با ملکه به دست آورد. 7.
که بیماری ملکه را درمان می کند.
آن مرد دوباره به من زندگی می دهد.
(حتی) نیمی از پادشاهی را با ملکه گرفتند.
برای یک شب (او) باید رحمت یک زن را به من بدهد. 8.
(هر که ملکه را شفا دهد) یک روز حکومت کند