ویشنو عصبانی نشد و پاهایش را گرفت و به او چنین گفت:2460
سخنرانی ویشنو خطاب به بریگو:
SWAYYA
ویشنو ضربه پا زد و با خنده به برهمن گفت:
ویشنو با خندان ضربه پا را تحمل کرد و به برهمن گفت: «قلب من مثل واجرا (سخت) است و ممکن است پای تو زخمی شده باشد.
«از تو طلب خیر می کنم، مرا از این جنایت ببخش و این نعمت را به من عطا کن
«هرگاه در دنیا مجسم شوم، ممکن است آثار پای تو بر کمر من نقش بسته باشد.»2461.
وقتی کریشنا این را گفت، حکیم بسیار لذت برد
پس از تعظیم در برابر او به مقر خود بازگشت.
و راز رودرا، برهما و ویشنو را برای همه به خانه آورد
و گفت که کریشنا در حقیقت خداوند (خدا) است، همه ما باید او را به یاد آوریم.»2462.
وقتی بهریگو در بازگشت تمام اپیزود را به همه آنها مربوط کرد، سپس همه او
آنها در مورد کریشنا تعمق کردند و دریافتند که کریشنا اقیانوس رحمت بیکران است و حتی وداها نمی توانند او را توصیف کنند.
رودرا با تسبیح جمجمه ها به دور گردنش می نشیند و خودنمایی می کند
ما او را یاد نخواهیم کرد و فقط خداوند کریشنا را به یاد خواهیم آورد.2463.
وقتی بهریگو پس از بازگشت این نقطه را برای همه به خانه آورد، همه آنها به یاد کریشنا افتادند
همانطور که ارواح و دوستان در یجنا ناخواسته تلقی می شوند، به همین ترتیب، رودرا تأسیس شد.
برهما کیست؟ چه کسی باید او را با گلدسته در دست بخواند (زیرا) با او (قدرت عالی) پیدا نمی شود.
و همچنین مقرر شد که با یاد برهما، هیچ کس نمی تواند او را درک کند، پس فقط در مورد برهما تأمل کنید و بقیه را به یاد نیاورید.2464.
پایان فصل با عنوان «شرح قسمت ضربه زدن به پا توسط بهریگو» در کریشنااتارا (بر اساس داشام اسکند پورانا) در باچیتار ناتاک.
آماده کردن آتش سوزی توسط آرجونا برای برهمن اما به فکر سوزاندن خود در آن
چاوپای
قبلاً یک برهمن بود، به خانه سری کیشان آمد.
یکی از برهمن ها در عذاب شدید در خانه کریشنا گفت: «همه پسرانم توسط یاما کشته شده اند.
همه پسرانم توسط جم کشته شده اند.
پروردگارا! من نیز در ملک تو زنده ام.»2465.
SWAYYA
سپس آرجونا پر از خشم شد و به ناله و رنج او نگاه کرد
او به این فکر کرد که نمی تواند از او محافظت کند، خجالتی شد و به این فکر افتاد که خود را بسوزاند
سپس سری کریشنا نزد او رفت و (به آرجان) توضیح داد تا هاتا را (از شرش خلاص کند).
در آن هنگام کریشنا به آنجا رسید و به او فهماند، بر ارابه سوار شد و او را با خود برد.2466.
شری کریشنا به سمت مکانی رفت که در آن بسیار تاریک بود و (هیچ چیز) دیده نمی شد.
کریشنا در حال حرکت به جایی رسید که در آن چنان تاریکی وجود داشت که اگر دوازده خورشید طلوع می کرد و آن ظلمت تمام می شد.
کریشنا در توضیح به آرجونای ترسیده گفت: «مضطرب نباش
ما قادر خواهیم بود مسیر را در پرتو دیسک ببینیم.»2467.
چاوپای
جایی که 'Seshsai' در Sage of Seshnag
به آنجا رسیدند که خداوند همه در بستر ششناگا خوابیده بود
وقتی (ششاسای) از خواب بیدار شد و سری کریشنا (درگذشته از جهان) را دید،
با دیدن کریشنا از خواب بیدار شد و بسیار خوشحال شد.2468.
ای کریشنا! چگونه به این مکان آمدید؟
«ای کریشنا! چطور اومدی اینجا از دانستن این موضوع خوشحال شدم، وقتی رفتی، پسران برهمن را با خود ببر
ما می دانیم، حالا پسر برهمن را بگیرید.
قدری همین جا بنشین و از حضورت لذت ببرم.»2469.
سخنرانی ویشنو خطاب به کریشنا: CHAUPAI
وقتی بچه های برهمن به دست سری کریشنا رسیدند.
سپس این سخنان را خواند.
برو بچه رو بده به برهمن که میری