یکی یکی دو تکه شکست.
از جمله اسب هایی که کشته شدند،
آنها از دو به چهار شکسته شدند. 15.
دوگانه:
بنابراین با کشتن بسیاری از جنگجویان و شنا کردن اسب در رودخانه
به آنجا رسید که خانه میترا بود. 16.
بیست و چهار:
وقتی آمد و اسب را داد
بنابراین او نیز به خوبی با او تعامل داشت.
هنگامی که (میترا) لشکریان را دید که از پشت سر او می آیند،
پس زن به او چنین گفت. 17.
قاطعانه:
ما کار بدی کرده ایم که اسب شاه را دزدیده ایم.
خودش را به پای خودش تبر کرده است.
حالا آنها را با اسب خواهند برد.
هر دو به دار آویخته می شوند یا بر روی چوب به دار آویخته می شوند. 18.
بیست و چهار:
زن گفت: ای محبوب! غمگین نباش
درک کنید که هر دوی آنها همراه با اسب نجات می یابند.
من الان چنین شخصیتی را انجام می دهم
که با گذاشتن خاکستر بر سر بدکاران نجات خواهیم یافت. 19.
او زره مردانه را پوشید
و ارتش جلو رفتند و ملاقات کردند.
گفت حجابم را حفظ کن (سطره).
و به روستای ما خوب نگاه کنید. 20.
پس از ملاقات با ارتش، زود به خانه رسید
و سنج در پای اسب بگذار.
با نشان دادن تمام روستا به آنها
سپس آنها را به آنجا آورد. 21.
پرده را جلوی آنها کشید
که هیچ کس زنان را ندید.
با انجام اسب جلوی همه آنها
آن زن با این ترفند از دست شاه خلاص شد. 22.
او به آنها (الف) پاسیو را نشان می داد
و سپس طناب بیشتر کشیده می شد.
با هل دادن به جلو، اسب را بیشتر به جلو هل می داد.
صدای سنجش می آمد. 23.
تصور می شد که آن اسب همسر یا عروس او باشد
و مردم نادان اسب را نشناختند.
زنگ ها به صدا در می آمدند
و هیچ رازی فهمیده نشد. 24.
او را دختر یا عروس می دانستند
صدای سنج را با گوشش شنید.
آنها هیچ چیز را بی رویه در نظر نمی گرفتند.
به این ترتیب آن زن همه مردان را فریب داد. 25.
(به زن) هر چه دوست دارد، چگونه به دست می آورد.
چیزی را که ذهن دوست ندارد رها می کند.
شخصیت این زنان بسیار زیاد است.