گفت: «ای دوست! حال معطل مکن و مرا با معشوقم ملاقات کن. ای دوست! اگر این کار را انجام دادی، آن را احیا کرده تا زندگی من زنده شود.»2200.
SWAYYA
با شنیدن این سخنان اوشا، خود را به بادبادک تبدیل کرد و پرواز کرد
او به شهر دوارکا رسید، در آنجا همه چیز را به پسر کریشنا گفت، در حالی که خود را پنهان کرده بود.
«یک زن در عشق تو غرق شده است و من آمده ام تا تو را به خاطر او ببرم
پس برای پایان دادن به آشفتگی ذهن، فوراً با من به آنجا برو.»2201.
با گفتن این، او شکل واقعی خود را به او نشان داد
سپس شاهزاده فکر کرد که باید آن زن را که او را دوست دارد ببیند
کمانش را در کمرش بست و با حمل تیرها تصمیم گرفت برود
او با قاصد همراه شد تا زن عاشق را با خود بیاورد.2202.
دوره
دهوتی آناند را زیاد کرد و آنرودا را با خود برد.
رسول با خوشحالی، انیرود را با خود برد و به شهر اوشا رسید.2203.
سورتا
آن زن با زیرکی باعث ملاقات معشوق و معشوق شد
اوشا و انیرود پس از آن با لذت فراوان از اتحاد لذت بردند.2204.
SWAYYA
(هر دو) زن و مرد چهار نوع عیش و نوش را با شادی در دلهایشان زیاد کردند.
آنها که در ذهن خود به دنبال دستورات کوکا پوندیت در مورد وضعیت های اتحاد خشنود شدند، از طریق چهار نوع حالت از پیوند جنسی لذت بردند.
آنرودا با چند خنده و چشم چرخاندن (این را) با خانم (اوخا) گفت.
انیرود با لبخندی به اوشا گفت: «همانطور که تو مال منی، من هم به همین ترتیب مال تو شدم.»2205.
از این طرف پادشاه دید که پرچم زیبایش روی زمین افتاده است
او در ذهن خود متوجه شد که موهبتی که رودرا به او اعطا کرده بود به واقعیت تبدیل خواهد شد
در همان زمان شخصی آمد به او گفت که فلانی با دخترش در خانه او زندگی می کند
پادشاه با شنیدن این سخن و خشم به آنجا رفت.2206.
به محض آمدن با سلاحی که در دست داشت عصبانی شد و عصبانیت را در چیت بیشتر کرد.
پس از آمدن و با خشم زیاد سلاح های خود را در دست گرفت و با پسر کریشنا در خانه دخترش شروع به جنگ کرد.
هنگامی که او (آنرودا) بیهوش شد و روی زمین افتاد، تنها در آن زمان به دست او افتاد.
هنگامی که او به زمین افتاد، سپس پادشاه با بوق زدن و پسر کریشنا با خود به سمت خانه او رفت.2207.
پادشاه با بستن نوه سری کریشنا (به کاخ خود) بازگشت. نارادا به آنجا رفت و همه چیز را به کریشنا گفت.
از این طرف پادشاه پسر کریشنا را بست و شروع کرد و از طرف دیگر نارادا همه چیز را به کریشنا گفت. نارادا گفت: «ای کریشنا! برخیز و با تمام لشکر یدآوا راهپیمایی کن
کریشنا نیز با عصبانیت شدید این را شنید
دیدن درخشش کریشنا زمانی که سلاح های خود را حمل می کرد بسیار دشوار بود.2208.
دوره
شری کریشنا پس از گوش دادن به (ناراد) مونی، کل ارتش را سازماندهی کرد
کریشنا با شنیدن سخنان حکیم، تمام لشکر خود را با خود برد و به آنجا رسید، جایی که شهر پادشاه ساهاسراباهو بود.2209.
SWAYYA
پادشاه با شنیدن آمدن کریشنا با وزرای خود مشورت کرد
وزرا گفتند: آمده اند دخترت را ببرند و تو این پیشنهاد را قبول نمی کنی
(دیگری گفت) تو از شیوا نعمت جنگ را طلب کرده ای. (من) می دانم که تو کار بدی کرده ای.
«شما بدون درک (معمای آن) از شیوا درخواست کردید و آن را دریافت کردید، اما از آن طرف، کریشنا نیز قول داده است، بنابراین عاقلانه است که اوشا و انیرود را آزاد کنید و همچنین به کریشنا 2210 ادای احترام کنید.
(وزیر گفت) ای پادشاه! مانو اگه تو گوشت نگهش میداری یه چیزی بگم.
«ای پادشاه! اگر با ما موافق هستید، پس می گوییم، اوشا و انیرود را با خود ببرید و زیر پای کریشنا بیفتید.
«ای پادشاه! ما به پای شما می افتیم، هرگز با کریشنا درگیر نشوید
هیچ دشمن دیگری مانند کریشنا وجود نخواهد داشت و اگر این دشمن به دوست تبدیل شود، شما می توانید برای همیشه بر تمام جهان حکومت کنید.2211.
وقتی شری کریشنا عصبانی می شود و در نبرد کمان «سارانگ» را در دست می گیرد.
"وقتی کریشنا در خشمش کمان و تیرهایش را به دست می گیرد، آنگاه ممکن است بگویید چه کسی قدرتمندتر است، چه کسی در برابر او خواهد ماند؟
«کسی که با او جنگ کند، با اصرار او را در یک لحظه به سرای یما میفرستد.