چنین نبرد وحشتناکی بین شانخاسورا و ماخ درگرفت. به وضوح به نظر می رسید که دو کوه در حال جنگ با یکدیگر بودند.
تکههای گوشت (سانخاسورا) میافتاد و کرکسهای بزرگ آن را میخوردند.
تکه های گوشت شروع به ریختن کردند که توسط کرکس های بزرگ بلعیده شدند و شصت و چهار خون آشام (یوگینی ها) با دیدن این جنگ وحشتناک شروع به خندیدن کردند.
با کشتن سانخاسورا (ماهی) وداها را قرض گرفت.
پس از کشتن شانخاسورا، تجسم ماخ (ماهی) وداها را رستگار کرد و لرد، با رها کردن شکل ماهی، خود را با جامههای زیبا آراسته کرد.
همه خدایان را (در مکان های مربوط به خود) مستقر کرد و بدکاران را نابود کرد.
پس از نابودی ظالمان، خداوند دوباره همه خدایان را مستقر کرد و شیاطینی که موجودات را می ترسانند نابود شدند.
TRIBHANGI STANZA
خداوند از کشتن دیو شانخاسورا، رستگاری وداها و از بین بردن دشمنان رضایت زیادی دریافت کرد.
او ایندرا، پادشاه خدایان را فراخواند و سلطنت و راحتی آن را به او برکت داد.
میلیون ها آلات موسیقی شروع به طنین انداختن کردند، خدایان شروع به نواختن آهنگ سعادت کردند و غم و اندوه هر خانه ویران شد.
همه خدایان به احترام پای تجسم ماهی تعظیم کردند و انواع مختلف هدایا را تقدیم کردند و میلیون ها طواف کردند.
پایان شرح اولین ماخ (ماهی) تجسم و کشتن شانخاسورا در BACHITTAR NATAK.
اکنون شرح تجسم کاخ (لاک پشت) آغاز می شود:
BHUJANG PRAYAAT STANZA
مدتی در حکومت خدایان گذشت.
ایندرا، پادشاه خدایان، برای مدت طولانی حکومت کرد و کاخ های او مملو از همه مصالح آسایش بود.
(اما هنوز) از (خدایان) گوهرهایی مانند فیل، اسب، لوبیا و غیره بی بهره است.
اما یک بار ویشنو یک ایده منحصر به فرد را در ذهن خود منعکس کرد که این پادشاه بدون فیل، اسب و جواهرات است (بنابراین باید کاری در این راستا انجام داد).
ویشنو (پوریدر) همه خدایان را جمع کرد
ایندرا همه خدایان از جمله چاندرا را دور هم جمع کرد. سوریا و اوپندرا.
غول های مغروری که در دنیا بودند،
شیاطین مغرور نیز که این تجمع را مکری علیه خود می دانستند.
(قبل از اینکه اقیانوس به هم بخورد) تصمیم گرفته شد (آنچه که در هنگام خرد شدن اقیانوس بیرون می آید) هر دو (خدایان و غول ها) نصف آن را تقسیم کنند.
اکنون هر دو گروه تصمیم گرفتند که هر چه به دست آید، به طور مساوی توزیع شود. همه آنها با این پیشنهاد موافقت کردند و کار شروع شد
کوه مندراچال مدهانی را ساخته است
هم خدایان و هم شیاطین برنامه کوبیدن شیر-اقیانوس را حل و فصل کردند و کوه ماندراچال را به هم زدند.
چهر در اقیانوس (برای به هم زدن شهد کوه ماندراچال) باسک مار نترا را ساخت.
مار واسوکی طناب چوب کوبیدن شد و شرکت کنندگان را به طور مساوی تقسیم کرد و هر دو انتهای طناب را محکم نگه داشت.
غول ها سمت سر و خدایان دم را نگه داشتند.
شیاطین کنار سر و خدایان دم را گرفتند، مانند کشک در یک ظرف شروع به به هم زدن کردند.
چه کسی دیگر می تواند وزن کوه را تحمل کند؟
اکنون آنها به این فکر می پردازند که چه کسی می تواند قهرمان توانا باشد که بتواند بار کوه را تحمل کند (چون برای این منظور پایگاه لازم بود)؟ با شنیدن این دیتیا، آدیتیا و غیره، قهرمانان به خود لرزیدند و در سخنان پوچ به لرزه افتادند.
سپس خود ویشنو فکر کرد (که کوه نباید غرق شود).
سپس خود ویشنو با مشاهده این دشواری خدایان و شیاطین به آن فکر کرد و خود را به شکل کاچ (لاک پشت) درآورد و در پای کوه نشست.
پایان شرح کاخ دوم (لاک پشت)، تجسم در BACHITTAR NATAK.2.
اکنون شرح چرندن میلکوشیان و چهارده جواهر آغاز می شود:
بگذارید شری باگاوتی جی (قدرت اولیه) مفید باشد.
توتاک استانزا
خدایان و شیاطین با هم اقیانوس را به هم ریختند.
هم خدایان و هم شیاطین یکپارچه اقیانوس را به هم ریختند که در شعر شیام شاعر نقل شده است.
سپس چهارده گوهر به شرح زیر بیرون آمد:
سپس چهارده جواهر با شکوه و عظمت خود از دریا بیرون آمدند، همانطور که ماه در شب زیبا به نظر می رسد.
غول ها (فانی ها) در کنار سر (مار باسک) اتفاق افتاده اند.
شیاطین واسوکی را از کنار سر و خدایان را از سمت دم گرفتند.
(جواهراتی که بیرون آمدند) مانند ماه می درخشیدند
با دیدن جواهرات برآمده از دریا، چنان خشنود شدند که گویی آمبروسیا را نوشیده اند.
(اول) یک تیر و کمان سفید خالص بیرون آمد.