اکنون شرح کشتن کانسا آغاز می شود
SWAYYA
وقتی هر دو برادر دشمنان را کشتند، پادشاه از خشم پر شد
او با هیاهوی شدید به رزمندگانش گفت: «همین الان هر دوی آنها را بکشید.»
پادشاه Yadavas (کریشنا) و برادرش، در حالی که دست یکدیگر را گرفته بودند، بدون ترس در آنجا ایستادند.
هر کس با خشم بر آنها افتاد، در آن مکان توسط کریشنا و بالرام کشته شد.850.
کریشنا در حال پریدن از روی صحنه، پاهای خود را در محلی که پادشاه کانسا در آنجا نشسته بود ثابت کرد.
کانسا با عصبانیت سپر خود را کنترل کرد و شمشیر خود را بیرون کشید و ضربه ای به کریشنا زد.
کریشنا پرید و خود را از این مکر نجات داد
دشمن را از موهایش گرفت و با زور بر زمین زد.851.
کریشنا با گرفتن موهایش، کانسا را روی زمین پرتاب کرد و با گرفتن پایش، او را کشید.
با کشتن پادشاه کانسا، ذهن کریشنا مملو از شادی شد و از طرف دیگر در قصر ناله های بلند بلند شد.
شاعر می گوید که جلال لرد کریشنا را می توان تجسم کرد که از مقدسین محافظت کرده و دشمنان را نابود کرده است.
بند همگان را شکسته است و اینگونه اسارت همگان را شکسته و اینگونه مورد ستایش جهانیان قرار گرفته است.
پس از کشتن دشمن، کریشنا جی به گات به نام «بصرت» آمد.
پس از کشتن دشمن، کریشنا سوار کشتی یامونا شد و وقتی دیگر جنگجویان کانسا را دید، به شدت عصبانی شد.
او که نزد او نیامد، مورد عفو قرار گرفت، اما باز هم تعدادی از رزمندگان آمدند و شروع به جنگ با او کردند.
او با حفظ قدرت خود، همه آنها را کشت.853.
کریشنا که به شدت خشمگین بود، در ابتدا پیگیرانه با فیل جنگید
سپس چند ساعتی به طور مداوم درگیر شد و هر دو کشتی گیر را روی صحنه کشت
سپس با کشتن کانسا و رسیدن به ساحل یامونا، با این جنگجویان جنگید و آنها را کشت
رگبار گل از آسمان بود، زیرا کریشنا از مقدسین محافظت کرد و دشمنان را کشت.854.
پایان فصل با عنوان «کشتن پادشاه کانسا» در کریشناواترا (بر اساس داشام اسکند پورانا) در باسیتار ناتاک.
اکنون شرح آمدن همسر کانسا به کریشنا آغاز می شود
SWAYYA
ملکه در اندوه شدید خود، قصرها را ترک کرد و نزد کریشنا آمد
در حالی که گریه می کرد، شروع به بازگو کردن رنج خود به کریشنا کرد
جامه سرش افتاده بود و خاک در سرش نشسته بود
در حین آمدن، او شوهر (مرده) خود را به آغوش خود درآورد و کریشنا با دیدن آن سرش را به زیر انداخت.855.
پس از انجام مراسم تشییع جنازه پادشاه، کریشنا نزد پدر و مادرش آمد
پدر و مادر هر دو نیز به دلیل وابستگی و احترام سر خود را خم کردند
آنها کریشنا را خدا می دانستند و کریشنا نیز دلبستگی بیشتری در ذهن آنها نفوذ کرد
کریشنا با کمال تواضع، آنها را به طرق مختلف آموزش داد و آنها را از اسارت رهایی بخشید.856.
پایان توضیحات در مورد آزادی والدین توسط کریشنا پس از تشییع جنازه کانسا در کریشنااتارا در باچیتر ناتاک
اکنون سخنرانی کریشنا خطاب به ناند آغاز می شود
SWAYYA
پس از خروج از آنجا، آنها دوباره به خانه ناندا آمدند و درخواست های زیادی از او کردند.
کریشنا سپس به محل ناند آمد و با فروتنی از او خواست که به او بگوید آیا واقعاً پسر واسودوف است یا خیر، که ناند با آن موافقت کرد.
سپس ناند از همه افراد حاضر در آنجا خواست که به خانه های خود بروند
این چیزی بود که ناند گفت، اما بدون کریشنا، سرزمین براجا تمام شکوه خود را از دست می داد.857.
ناند نیز با خم کردن سر، با اندوهی شدید به سوی براجا رفت
همه آنها در اندوه بزرگی مانند سوگ مرگ پدر یا برادر هستند
یا مانند تصرف پادشاهی و عزت یک حاکم بزرگ توسط دشمن
شاعر می گوید که به نظر او اراذل و اوباشی مانند واسودف ثروت کریشنا را غارت کرده است.858.
سخنرانی نند خطاب به اهالی شهر:
دوره
ناندا نزد براج پوری آمد و درباره کریشنا صحبت کرد.
با آمدن به براجا، ناند همه چیز را در مورد کریشنا گفت، با شنیدن آن همه پر از اندوه شدند و یاشودا نیز شروع به گریه کرد.859.