باید پول زیادی به او بدهید تا بدون عصبانیت برود.» (7)
مرد با شنیدن این حرف پول زیادی به او داد.
پس زن در حالی که مرد دیگر را به باغبانی می پوشاند، او را با فریب فرار می دهد (8)
از طریق عطر اختصاصی گلها،
ای راجا من! او معشوق خود را وادار کرد که برود و بدون اسکات فرار کند.(9)(l)
چهاردهمین مَثَل گفتگوی فرخنده کریتارس راجا و وزیر، تکمیل شده با دعای خیر. (14) (253)
دوهیرا
بدین ترتیب وزیر مَثَل چهاردهم را برای رجا نقل کرد.
راجا بسیار خشنود شد و با دادن پول وزیر را بسیار ثروتمند کرد.
بیوه ای در شهر رامداسپور زندگی می کرد.
او بدون تبعیض از طبقه به افراد مختلف عشق می ورزد. (2)
همسرش به زودی پس از باردار شدن و خجالتی بودنش فوت کرده بود
شرمساری مردم، او نگران بود.(3)
چوپایی
نام او بهان ماتی بود.
نام او بهانمتی بود و به عنوان یک شارلاتان شناخته می شد.
وقتی باردار شد
او از بارداری خود بسیار نگران بود.(4)
آریل
او جشن قربانی برپا کرد و افراد زیادی را فراخواند.
قبل از رسیدن آنها، خودش را روی تخت خوابانده بود.
او با نیتی فریبنده ناگهان از جا برخاست،
و با تکرار نام شوهرش با صدای بلند گریه کرد.(5)
دوهیرا
روزی که شوهرم تمام شد، به من گفت:
«اگر با جسد من تسلیم شوید به جهنم می روید» (6)
آریل
بانو (پسر من) هنوز بچه است،
شما باید از او مراقبت کنید و او را بزرگ کنید.
«وقتی او شروع به امرار معاش می کند،
پس من می آیم و تو را در خواب ملاقات می کنم.» (7)
دوهیرا
بانو اکنون به اندازه کافی بزرگ است و شوهرم به رویای من آمده است.
"در نتیجه من به کیراتپور (گورو) هار رای می روم و خود را قتل عام می کنم.(8)
آریل
مردم سعی کردند او را منصرف کنند، اما او به حرف کسی گوش نکرد.
او با لجاجت تمام ثروت خود را شست و شو داد و مأموریت خود را آغاز کرد.
با ترک رامداسپور به کیراتپور آمد و با ضرب و شتم
طبل، و با ایستادن روی یک پا خود را آتش زد.(9)
دوهیرا
وقتی بسیاری از مردم او را در حال خودسوزی دیدند.
آنان به اخلاص او راضی بودند ولی حقیقت را درک نکردند.(10)
کسی که به (چنین) زنی اعتماد کند،
در عرض هفت روز خود را نابود می کند.(11)
کسی که راز خود را برای (چنین) بانویی فاش کند،