او که پرشور است، نباید گرفتار عشقی شود که یک زن جوان نشان می دهد.(27)(1)
مَثَل هفدهم گفتگوی کریتارهای فرخنده راجا و وزیر، تکمیل شده با دعای خیر. (17) (342)
دوهیرا
رام شاعر با محبت هفده کریتار را در نظر گرفت و
سپس مصمم به تکمیل روایت شد.(1)
زن دیگری که با او شرط بندی کرده بود در نزدیکی خانه او زندگی می کرد.
اکنون داستان او را با اصلاح بشنوید.(2)
چوپایی
نام او چالچیدر (فریبنده) کوماری بود
و با زن مغول دیگری زندگی کرد.
چه فریبکاری کرد
اکنون آن را برای شما بازگو می کنم تا شما را سرگرم کنم.(3)
آریل
یک روز او مقداری پودر حنا جمع کرد و آن را به او نشان داد
شوهر، آن را بپوش تا دستانش را با خمیر حنا آغشته کند.
او مودبانه به دوست دیگرش (پسر) گفته بود که به سراغش خواهد آمد
او را برای عشق ورزی نیز.(4)
چوپایی
فهمید که دوست (پسر) او آمده است، از او (شوهر) پرسید.
دوست من میخواستم برم ادرار کنم.
وقتی برمی گردم به من کمک می کنی بند کمرم را ببندم (چون من
دست ها با خمیر حنا آغشته شده است.(5)
دوهیرا
بند کمر را توسط دوست اولش باز کرد و به سراغ یکی دیگر رفت.
و بدون ترس به عشق ورزیدن با آن شاهزاده شاهانه پرداخت.(6)
آریل
وقتی خیرخواهی سکه های طلا در دسترس باشد، چه کسی سکه های فلزی پایه را می پذیرد؟
اگر کسی ثروت را رها کند، چرا دنبال ثروت می رود؟
چه کسی دوست دارد بعد از ترک ثروتمند به خانه فقیر برود؟
چه کسی فقیران را به یاد می آورد که رجا را کنار بگذارد؟(7)
دوهیرا
پس از عشق ورزیدن با رضایت فراوان، شاهزاده را فرستاد.
او آمد، با دستانی که هنوز به خمیر حنا آغشته شده بود، و از اولین عاشق خواست که کمربند را ببندد.(8)
معشوقه احمق با گوش دادن به او بدون اینکه راز را بفهمد جلو آمد.
او که هنوز در دلش عشق به او داشت، برخاست و کمربند را بست.(9)
هر قدر که عاشق باشی، و در بیماری عاشقی،
شما نباید عاشق یک زن جوان شوید.(10)(1)
مَثَل هجدهم گفتگوهای کریتارهای فرخنده راجا و وزیر، -53 تکمیل شده با دعای خیر.(18)(352)
چوپایی
راجا پسرش را به زندان فرستاده بود
و صبح دوباره او را صدا زد.
سپس وزیر مثلی را نقل کرد
و دلهره چیتر سینگ را حذف کرد.(1)
دوهیرا
حالا راجا من گوش کن که چه طلسمی نشان داده شد
توسط همسر مغول مقیم شاهجهان آباد.(2)
چوپایی
نام او نادیرا بانو بود