دوگانه:
باشد که دو پسر شما برای همیشه در جهان زندگی کنند.
غصه اش را نپذیر، شوهرت هنوز زنده است. 5.
بیست و چهار:
هر زنی که به آنجا می رود (برای پشیمانی)
همین موضوع را توضیح می دهد
پسران شما چهار سال زنده باشند
و هرگز به غم و اندوه هر دو فکر نکن. 6.
در اینجا پایان فصل 150 مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه چیز فرخنده است. 150.2995. ادامه می یابد
دوگانه:
پادشاهی به نام کوپیت سینگ در راجوری زندگی می کرد.
او همیشه بسیار مهربان بود و هرگز عصبانی نمی شد. 1.
بیست و چهار:
همسرش گومان مطیعی نام داشت.
(او را) عادل ترین در میان سه قوم نامیدند.
خیلی به شوهرش علاقه داشت
و او را از مردمان عزیزتر می دانست. 2.
وقتی شاه به جنگ رفت
پس ملکه چنین می گوید:
(هی نث!) من تو را ترک نمی کنم و در خانه می مانم
و پاهای پرانات را نگه خواهم داشت. 3.
وقتی پادشاه مجبور شد به جایی در میدان جنگ برود،
پس رانی پیش می رفت و شمشیر می زد.
(زمانی که شاه) پس از غلبه بر دشمنان خود به خانه برمی گشت
(پس با او) به کارهای مختلف می پرداخت. 4.
یک روز پادشاه باید به جنگ می رفت
(پس) با همسرش بر فیل سوار شد و رفت.
به محض رفتن، غمسان به جنگ رفت
و رزمندگان سرافراز قیام کردند. 5.
قاطعانه:
(پادشاه) خشمگین شد و جنگجویان را در میدان جنگ کشت.
او با پرتاب انواع تیرها ارابه ها و اسب ها را نابود کرد.
پس از دیدن جنگ، سربازان فریاد زدند
و طبل، ترومپت و مردانگ موچانگ نواختند. 6.
سواران با خشم فراوان (به میدان جنگ) رفتند.
لشکرهای زرهی زرهی از دو طرف هجوم آوردند.
صدای درگیری بلند شد و ( رزمندگان ) با تمام نیرو آمدند
و با جنگیدن در جلو، رزمندگان تکه تکه شدند. 7.
به زودی جنگجویان وحشتناک به زمین خواهند آمد.
بسیاری از جنگجویان تسلیم ناپذیر با شمشیر تکه تکه شدند.
(ممکن است) تکه تکه شوند، اما ذهن (از جنگ) کوچکترین منحرف نمی شود.
(اینطور به نظر می رسید) انگار ویداداتا دوباره سیل آورده بود. 8.
هنگامی که پادشاه همراه با ملکه از خشم پر شد.
پس هر دوی آنها تیرها و کمانهای محکمی در دست گرفتند.
زن با دیدن دشمن در جهت جنوب، تیری پرتاب کرد
و با یک تیر دشمن را درهم شکست. 9.
(به نظر می رسید) گویی خورشید در ظهر ماه جث طلوع کرده است.
(یا) گویی سواحل دریا در اثر سیل شسته شده است.