چوپایی
وقتی آن پادشاه به شکار می رود،
وقتی راجا برای شکار می رفت، گوزن های زیادی را از طریق سگ هایش می کشت.
از شاهین جوجه می گرفت
او از شاهین های خود برای شکار آب خواران استفاده می کرد و ثروت زیادی را بین مردم زیبا تقسیم می کرد.(3)
(او) هر روز آهوهای زیادی را می کشت
او که همیشه در جنگل می ماند، گوزن های زیادی را می کشت.
با دو دست تیر می انداخت.
با پرتاب تیر با دو دست، هیچ حیوانی را فراری نمی داد.(4)
یک روز پادشاه به شکار رفت
یک روز که او در حال شکار بود، با یافتن یک گوزن سیاه درنده شد.
(می خواست او را) زنده از شاخ ها بگیرد
او گمان کرد که او را زنده خواهد گرفت و صدمه ای به بدنش وارد نخواهد کرد.(5)
با دیدن آهو (او) اسب را تعقیب کرد
با دیدن او اسب خود را به سرعت دوید و او را تعقیب کرد.
هنگامی که او (آهوها) به پردس (غیر قلمرو) رسید،
هنگامی که وارد سرزمین دیگری شد، هیچ خدمتکاری با او باقی نماند.(6)
(آنجا) راج کوماری به نام راج پرابها بود
شاهزاده خانمی به نام راج پرابها بود که راجا را بیشتر از روحش دوست داشت.
قصر بلند او زیبا بود
کاخ حاکم او بر ارتفاعات ماه غلبه خواهد کرد.(7)
رودخانه تاپتی در نزدیکی آن جاری بود.
رودخانه ای بیش از حد فوران در آن نزدیکی جریان داشت که نام آن جامونا بود.
در آنجا پرندگان هنگام چیدن بسیار زیبا بودند.
در اطراف، پرندگانی که دانه ها را برمی داشتند، همیشه جذاب به نظر می رسیدند.(8)
جایی که پنجره های زیبا (از کاخ) بود،
در قصر که پنجره های زیبایی داشت، آهو راجا را به آنجا آورد.
پادشاه با راندن اسب او را خسته کرد
راجا آهو را خسته کرده بود و با نگه داشتن آن از شاخ آن را گرفته بود.(9)
کاوتاک راج کوماری این را دید
راج کوماری این صحنه را مشاهده کرد و در ذهنش فکر کرد.
من الان با این پادشاه ازدواج خواهم کرد
من فقط با این راجا ازدواج می کنم وگرنه با خنجر تمام می کنم.(10)
او چنین عشقی را با شاه ایجاد کرد
او چنان عشقی را جاری کرد که نمی توان آن را در هم شکست.
شاه را با چشمک صدا زد
او با ظاهر جذاب خود، راجا را دعوت کرد و با او عشق ورزید.(11)
جفت (آنها) بنابراین فابی،
این زوج آنقدر برازنده بودند که به نظر می رسید مظهر کریشنا و رادا باشند.
(او) مشت را با دو دستش می چرخاند
دستان خود را مانند فقیری که می کوشید دستان خود را در جستجوی آخرین ثروت خود حرکت دهد، تکان می دادند.(12)
(پادشاه) بارها و بارها او را در آغوش می گرفت
او بارها و بارها او را در آغوش گرفت، انگار که می خواهد غرور کوپید را از بین ببرد.
در حالی که پاهایش بر روی شانه ها بود (از این طریق رنج می برد)
او که با نگه داشتن پاهایش روی شانه عشق می ورزد، شبیه کوپید بود که تیری در کمان می زند.(13)
زیاد بوسید
او او را به طرق مختلف بوسید و انواع مختلفی از حالت ها را به او عطا کرد.
بغلش کن و بغلش کن