پاراشورام به همین تعداد کشت.
همه فرار کردند،
پاراشوراما همه دشمنانی که جلویش آمدند همه را کشت. در نهایت همه آنها فرار کردند و غرورشان در هم شکست.26.
BHUJANG PRAYAAT STANZA
خود پادشاه (بالاخره) با زره خوب به جنگ رفت.
خود پادشاه با پوشیدن سلاح های مهم خود، جنگجویان توانا را با خود به پیش برد تا جنگ را آغاز کند.
(به محض رفتن، رزمندگان) تیرهای بی نهایت (تیر) زدند و جنگ باشکوهی در گرفت.
او با کنار گذاشتن سلاح های بی شمار خود، جنگی وحشتناک به راه انداخت. خود پادشاه مانند طلوع خورشید در سپیده دم به نظر می رسید.
پادشاه با فشار دادن بازوی خود چنین جنگید
پادشاه با دست زدن به بازوهایش، جنگ را محکم آغاز کرد، مانند جنگی که وریتاسورا با ایندرا به راه انداخت.
پاراشورام تمام (بازوهای) (صحاسراباهو) را برید و او را بی بازو کرد.
پاراشوراما با بریدن همه بازوهایش او را بی بازو کرد و با نابود کردن تمام ارتشش غرور او را در هم شکست.
پاراشورام تبر وحشتناکی در دست داشت.
پاراشوراما تبر وحشتناکش را در دست گرفت و بازوی شاه را مانند خرطوم فیل برید.
دست و پای شاه را بریده بودند، قحطی (او را) بیهوده کرده بود.
به اين ترتيب تمام لشكر شاه از بين رفت و نفسش در هم شكست.29.
در نهایت شاه بیهوش در میدان جنگ دراز کشید.
در نهایت، پادشاه بیهوش شد، در میدان جنگ سقوط کرد و همه جنگجویان او که زنده ماندند، به کشورهای خود فرار کردند.
با کشتن چترها (پاراشوراما) زمین را از بین برد.
پاراشوراما پایتخت او را تصرف کرد و کشتریاها را ویران کرد و مردم برای مدت طولانی او را پرستش کردند.
BHUJANG PRAYAAT STANZA
پاراشوراما زمین را (از چتریاها) گرفت و برهمن ها را پادشاه کرد.
پس از تصرف پایتخت، پاراشوراما یک برهمن را به پادشاهی رساند، اما دوباره کشتریاها با فتح همه برهمن ها، شهر آنها را ربودند.
برهمن ها مضطرب شدند و به پاراشورام فریاد زدند.