سپس خاری را بلند کرد و دوست را روانه کرد. 7.
در اینجا نتیجه گیری از فصل 169 مانتری بوپ سامواد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه فرخنده است. 169.3343. ادامه می یابد
دوگانه:
پادشاهی در پالوال به نام سراب سینگ بود
که پادشاهان کشور هشت ساعت از او یاد می کردند. 1.
بیست و چهار:
بیر کالا همسر زیبای او بود.
انگار هفت دریا در ذهن حک شده است.
رنگ زیادی روی او بود.
او ذهن خدایان و غول ها بود. 2.
(روزی رانی) روات سینگ را دید،
بنابراین او محل سکونت دشمن شیوا (Kama Dev) شد.
با فرستادن خدمتکار وقتی او را صدا زدند،
سپس با او بازی کرد. 3.
اینجوری اون پسره هر روز میومد
و با آن ملکه رابطه جنسی داشت.
خدمتکار به آنجا راه میرفت.
دوست با دیدن او شیفته او شد. 4.
وقتی دوست اومد موز بازی کرد
پس وسوسه شد که صورت کنیز را ببیند.
(او) ملکه را از دل خود فراموش کرد
و شروع کرد به دلپذیر کردن حکیم کنیز. 5.
رانی بدون فعالیت جنسی پریشان شد.
آمد تا راهش را ببیند.
(فکر می کردم) پریتام نیامده، کجا مانده اند؟
(احتمالا) با کسی اشتباه گرفته شده است. 6.
(او) به یاد نمی آورد یا کسی فراموش کرده است
یا جستجو کرده است، اما راه را پیدا نکرده است.
کسی او را تهدید نکرد
یا زن خوش قیافه پیدا نشد. 7.
می آید یا آمده و رفته؟
(او) خواهد آمد یا دیوانه شده است.
(من) با آمدن سخدای یار دلداری خواهم داد.
(با این فکر کردن) مدت طولانی به در نگاه کرد. 8.
با این طرز فکر پا پیش گذاشت
و میترا را دید که با خدمتکار غوغا می کند.
سر تا پا پر از خشم بود
و رفت و به شاه خبر داد. 9.
دوگانه:
(کهان لگی ای راجان!) بعد از بردن خانه کجا نشستی، خانه ات را هجوم بردند.
شمشیری در دست بگیر و چشمانت را باز کن و ببین. 10.
سپس پادشاه کنیز (و آن شخص) را در حال لذت بردن دید
و هر دو را کشت، اما احمق نتوانست راز را بفهمد. 11.
زن با این شخصیت شاه را فریب داد
و آن دوست را همراه با کنیز به یاملوک فرستاد. 12.
در اینجا فصل 170 Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropkhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 170.335. ادامه می یابد
دوگانه:
در روستای رنگارس یک رنگار زندگی می کرد که نامش کانچان سینگ بود.
همسرش صاحب دی در عذاب شهوت بود. 1.
بیست و چهار: