کریشنا که خشنود بود و همه را همراهی کرد به سمت ساحل آن تانک رفت
بالرام میوه آن درخت را که مانند قطرات بر زمین فرود آمد، از بین برد
دیو ونوکا با خشم زیاد با هر دو پا روی سینه اش کوبید.
اما کریشنا با گرفتن پاهایش او را مانند یک سگ پرتاب کرد.199.
سپس لشکر آن دیو، ژنرال خود را کشته شده دانستند،
شکل گاو را به خود گرفت و با خشم شدید، گرد و غبار برافراشت، به آنها حمله کرد
کریشنا و هالدار توانا باعث شدند که آن ارتش چهار تایپ در هر ده جهت پرواز کند
مانند کشاورز، کاه را در خرمنگاه به پرواز در می آورد، در حالی که آن را از دانه جدا می کند.200.
پایان شرح «کشتن دیو دهنوکا» در کریشنا آواتارا در باچیتار ناتاک (همانطور که در داشام اسکند پورانا شرح داده شده است).
SWAYYA
خدایان با شنیدن خبر نابودی ارتش چهارگانه شیاطین، کریشنا را ستایش کردند.
همه پسرهای گوپا شروع به خوردن میوه و گرد و غبار کردند
شاعر آن صحنه را اینگونه توصیف کرده است
که غبار برافراشته از سم اسب ها به خورشید رسید.201.
با نابود کردن شیاطین همراه با ارتش، گوپاها، گوپی ها و کریشنا به خانه های خود بازگشتند.
مادران خوشحال شدند و شروع کردند به تعریف و تمجید از همه راهها
همه با خوردن برنج و شیر تقویت می شدند
مادران به گوپی ها گفتند: «به این ترتیب، گره های سر همه مردم دراز و کلفت می شود.»202.
کریشنا بعد از خوردن غذا خوابید و در خواب دید که بعد از نوشیدن مقدار زیادی آب،
شکمش به شدت پر شده بود
وقتی شب جلوتر رفت، صدای ترسناکی شنید که از او خواست از آن مکان دور شود
کریشنا از آن مکان دور شد و به خانه خود رسید و با مادرش ملاقات کرد.203.
کریشنا به خواب رفت و صبح زود دوباره به جنگل رفت و گوساله هایش را برد
ظهر به جایی رسید که یک تانک بسیار بزرگ بود