ای راجان! گوش کن بیا با هم صحبت کنیم
«ای پادشاه! گوش کن، ما یک قسمت را برایت تعریف می کنیم
هیچکس مثل او در دنیا نیست.
شخص بسیار مغروری به دنیا آمده است و هیچ کس به این زیبایی مانند او وجود ندارد که به نظر می رسد خداوند (مشیت) خودش او را آفریده است.
(او) یا گانداروا است یا یاکشا.
"یا او یک یاکشا یا گانداروا است، به نظر می رسد که خورشید دوم طلوع کرده است
شادی زیادی از بدنش می درخشد،
تنش از جوانی می درخشد و با دیدنش حتی خدای عشق هم خجالت می کشد.»6.
پادشاه به دیدن (او) ندا داد.
پادشاه او را صدا زد تا او را ببیند و او (پاراسنات) در همان روز اول با فرستادگان آمد.
(با دیدن او) جتاداری ها خوشحال شدند (اما با ترس درونی) قلبشان شروع به تپیدن کرد.
پادشاه از دیدن او که قفلهای مات بر تن دارد در دل خوشحال شد و به نظرش رسید که او دومین تجسم دوت است.
جتاذری با دیدن فرمش شروع به لرزیدن کرد
با دیدن چهره او، حکیمان با قفل های مات به خود لرزیدند و فکر کردند که او تجسم است.
نظر ما را خواهد گرفت
که دین خود را تمام می کنند و هیچ فردی با قفل های مات زنده نمی ماند.8.
سپس پادشاه اثر درخشش (خود) را دید
شاه با دیدن تأثیر شکوه و جلال خود، بسیار خوشحال شد
هر که آن را دید، به وحشت افتاد.
هر که او را دید، مانند فقیری که نه گنج به دست آورد، خشنود شد.
(آن مرد) توری جادوگر را روی سر همه گذاشت،
او شبکه جذابیت خود را روی همه گذاشت و همه در شگفتی تسلیم شدند
جایی که همه مردها عاشق شدند.
همه مردمی که مجذوب می شدند مانند جنگجویان در حال سقوط اینجا و آنجا افتادند.
هر مرد و زنی که او را دید،
مرد یا زنی که او را می دید، او را خدای عشق می دانست
سادها همه سیدی ها را چنین می شناختند
گوشه نشینان او را یک متخصص و یوگی ها یوگی بزرگ می دانستند.11.
با دیدن فرم (او)، تمام رانواس شیفته خود کردند.
گروه ملکه ها با دیدن او مجذوب شدند و پادشاه نیز تصمیم گرفت دخترش را با او ازدواج کند
وقتی داماد شاه شد
چون داماد شاه شد، پس به تیراندازی بزرگ شهرت یافت.12.
(او) ظاهری عالی و شکوهمندی دوست داشتنی داشت.
آن شخصیت فوق العاده زیبا و بی نهایت شکوه در درون خود جذب شده بود
او به سلاح و زره تسلط کامل داشت
او در دانش شستراس و اسلحه خبره بود و هیچ پاندیتی مانند او در جهان وجود نداشت.
آیو ممکن است کوتاه باشد اما هوش خاص است.
او مانند یک یاکشا در لباس انسانی بود که از مصیبت های بیرونی ناراحت نمی شد
هر که شکل او را دید،
هر که زیبایی او را دید، متحیر شد و فریب خورد.
SWAYYA
او مانند شمشیر آغشته به مغز با شکوه بود
هر کس را می دید، نمی توانست به خانه اش برگردد
او که به دیدنش آمد، تاب بر زمین افتاد، هر که را دید، تیرهای خدای عشق به او وارد شد.
همانجا افتاد و پیچ خورد و نتوانست بلند شود که برود.1.15.
به نظر می رسید که انبار شهوت باز شده بود و پاراسنات مانند ماه باشکوه به نظر می رسید
حتی اگر کشتی هایی با خجالت ذخیره می شد و او فقط با دیدن همه را مجذوب خود می کرد
در چهار جهت، افرادی مانند پرندگان سرگردان این را می گفتند که هیچ کدام را به این زیبایی ندیده بودند.