SWAYYA
یک بار کریشنا، اوداوا را با خود برد، به خانه کوبجا آمد
کوبجا با دیدن کریشنا که در حال آمدن است، پیش رفت و از او استقبال کرد و در نتیجه خوشحالی زیادی به دست آورد
(سپس) دو پای نیلوفر آبی سری کریشنا را (در دستانش) گرفت، سر (او) را گذاشت (و آنها را در آغوش گرفت).
او به پای کریشنا تعظیم کرد و در ذهنش بسیار خشنود شد، همانطور که طاووس از دیدن ابرها خوشحال می شود.986.
محل اقامت او بسیار زیبا است و نقاشی هایی به رنگ قرمز دارد
در آنجا چوب صندل، آغار، درختان کدامب و چراغ های خاکی نیز دیده می شد
یک کاناپه خواب زیبا وجود دارد که یک تخت فانتزی روی آن پهن شده است
کوبجا با دستان بسته به کریشنا سلام کرد و او را روی کاناپه نشاند.987.
دوره
سپس باکتی سنگی با سنگهای قیمتی که بیانگر ارادت بود، آورد.
سپس یک صندلی پر از جواهرات آورد و از اوداوا خواست که روی آن بنشیند.988.
SWAYYA
اوداوا به کوبجا گفت که او متوجه عشق بسیار عمیق او شده است
او افزود که بسیار پست و فقیر است و نمی تواند در مقابل لرد کریشنا بنشیند
سپس (برای نشان دادن شکوه سری کریشنا) در همان زمان برخاست و نسل را بخشید.
با احساس شکوه کریشنا، صندلی را کنار گذاشت و با محبت پاهای کریشنا را در دستانش گرفت، روی زمین نشست.989.
کسانی که نتوانستند چاران-کمال ششناگا، سهش، ایندرا، خورشید و ماه را بدست آورند.
پاهایی که شیشاناگا، شیوا، خورشید و ماه به آن دست یافتند و شکوه آن در وداها، پوراناها و غیره روایت شده است.
پاهای نیلوفر آبی که سیداها در سامادی پرورش می دهند و حکیمان در سکوت مراقبه می کنند.
آن پاهایی که دانشآموزان در خلسهشان روی آنها مراقبه میکنند، اکنون اوداوا با محبت فراوان آن پاها را فشار میدهد.990.
مقدسینی که در سطح معنوی بسیار رشد می کنند، فقط جلال پاهای خداوند را تحمل می کنند.
آن پاهایی که در مراقبه توسط یوگی های بی حوصله مشاهده نمی شوند،
آنها (پا-نیلوفر آبی) جستجوی خود را برای برهما و غیره، ششناگا، دواتا و غیره تمام کردهاند، اما هیچ پایانی پیدا نکردهاند.
و راز او توسط برهما، ایندرا، شیشاناگا و غیره درک نشده است، آن پاهای نیلوفر آبی اکنون توسط اوداوا با دستانش فشار داده می شود.991.
از این طرف اوداوا پاهای کریشنا را فشار می دهد، در طرف دیگر باغبان زن کوبجا خود را تزئین کرد.
او از سنگ های قیمتی آرامش بخش مانند یاقوت، سنگ های قیمتی و غیره استفاده می کرد.
و علامت را روی پیشانی گذاشت و سرخابی را در جدا کردن موها گذاشت و رفت و نزدیک کریشنا نشست.
کریشنا با دیدن زیبایی و ظرافت او در ذهنش بسیار خرسند شد.992.
مالانا در اندام خود آراسته و بسیار زیبا به سری کریشنا آمد.
باغبان زن Kubja پس از تزئین خود به کریشنا رفت و دومین تجلی چاندرکالا ظاهر شد.
کریشنا با احساس ناراحتی ذهن کوبجا، او را به سمت خود کشید
کوبجا نیز که در آغوش کریشنا نشسته بود، کمرویی خود را رها کرد و تمام تردیدهای او پایان یافت.993.
وقتی کریشنا بازوی کوبجا را گرفت، احساس لذت شدیدی کرد
او با شنیدن گفت: «ای کریشنا! بعد از چند روز با من ملاقات کردی
همانطور که سری کریشنا امروز با مالیدن چوب صندل به بدن شما مرا خوشحال کرده است.
�����������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������
پایان شرح ��تحقق هدف کوبجا از رفتن به خانه اش����� در Bachittar Natak.
اکنون شرح بازدید کریشنا از خانه اکور آغاز می شود
SWAYYA
پس از شادی فراوان به مالان، سپس به خانه آکرور رفتند. با شنیدن نزدیک شدن (کریشنا)، روی پاهایش شروع کرد،
پس از ابراز خوشحالی به کوبجا، سپس کریشنا با شنیدن خبر ورود او به خانه آکرور رفت و به پای او افتاد.
سپس پاهای سری کریشنا را گرفت، (آن صحنه) شاعر از دهان چنین گفته است.
هنگامی که او در زیر پای کریشنا دراز کشیده بود، او را دید، به اوداوا گفت: "عشق قدیسان از این نوع نیز عمیق است، من آن را احساس کرده ام."
پس از گوش دادن به کریشنا، اوداو عشق بی اندازه آکرور را دید.
کریشنا به اوداوا گفت: «با دیدن عشق آکرور، از عشق کوبجا آگاه شدم.
او پس از تفکر در ذهن خود به کریشنا گفت که اینگونه بگوید.
با دیدن این موضوع و تأمل در این اوداوا گفت: «او خیلی عشق را نشان میدهد که در مقابل آن عشق کوبجا بیاهمیت است.»996.