بر گروه پادشاهان افتاد و با گاوآهن خود همه را فراری داد
ارابه سواران را بی ارابه کرده اند و جراحات زیادی بر آنها وارد کرده اند.
او بسیاری از ارابه سواران را از ارابه های خود محروم کرد و بسیاری از آنها را مجروح کرد. شیام شاعر می گوید که به این ترتیب بلرام شجاعت خود را به جنگجویان نشان داد.1835.
(بلرام) پر از خشم شد و در ران شکل بسیار وحشتناکی به خود گرفت و کرپانی در دست داشت.
بالرام با افتخار در میدان جنگ حرکت می کند، پر از من است و شمشیر خود را در دست می گیرد، او به دیگری اهمیت نمی دهد.
شاعران شیام می گویند (گویا) در راودراسا تلخی بسیار است.
او مانند کسی است که مست از شراب و پر از خشم است و در حال کشتن دشمنان است که خود را مانند یاما مخوف نشان می دهد. 1836.
با خشم شدید، سر دشمنان بریده شد
دست و پای بسیاری از رزمندگان بریده شده و در قسمتهای دیگر بدن بسیاری از رزمندگان زخمهایی وجود دارد
کسانی که خود را قوی می خوانند (آنها نیز) از جای خود فرار کرده اند.
کسانی که خود را قدرتمند می نامیدند، جای خود را ترک کرده و گریخته اند و جنگجویان تیر خورده مانند جوجه تیغی به نظر می رسند. 1837.
در اینجا بالاراما چنین جنگی را به راه انداخته است و در آنجا سری کریشنا خشم (در ذهن) را افزایش داده است.
از این طرف، بلرام این گونه جنگ کرد و در آن طرف کریشنا، خشمگین شد، هرکسی را که با او روبرو شد، با یک تیر به زمین زد.
تمام لشکر پادشاه را که آنجا بود، در یک لحظه به محل اقامت یاما فرستاد.
با دیدن چنین جنگی از کریشنا، همه دشمنان با چشم پوشی از استقامت، فرار کردند. 1838.
رزمندگانی که پر از غرور بودند، خشمگین شدهاند و کار ارباب خود را درک کردهاند.
آن رزمندگانی که شرمنده بودند، آنها هم اکنون با هدف شکست دادن کریشنا، خشمگین شده و تردید خود را رها کرده و بر طبل جنگی خود مینواختند، جلوی او آمدند.
شری کریشنا با کمانی در دستش تیر پرتاب کرده است.
کریشنا در حالی که کمان خود را در دست گرفته بود، تیرهایش را رها کرد و صد دشمن را با یک تیر ساقط کرد. 1839.
چاوپای
ارتش جاراساندا توسط کریشنا کشته شده است
ارتش جراسند توسط کریشنا سرنگون شد و به این ترتیب غرور پادشاه را پودر کرد.
(پادشاه در ذهنش شروع به این فکر کرد که) حالا بگو چه کار کنم؟
پادشاه فکر کرد که پس چه قدمی باید بردارد و چگونه باید در آن روز در جنگ بمیرد؟1840.
در چیت اینطور فکر می کرد، کمان را در دست گرفت
با این فکر، کمان خود را در دست گرفت و همچنین به فکر مبارزه دوباره با کریشنا افتاد.
او با زره جلو آمده است.
او زره خود را پوشید و جلوی کریشنا آمد.1841.
دوره
جاراساندا در میدان جنگ تیری بر کمان گذاشته است.
جراسند سپس تیر و کمان خود را برداشت و تاج خود را بر سر گذاشت و به کریشنا چنین گفت، 1842
سخنرانی جاراسانده خطاب به کریشنا:
SWAYYA
«ای کریشنا! اگر قدرت و قدرتی داری به من نشان بده
اونجا ایستاده به سمت من به چی نگاه می کنی؟ من با تیرم به تو می زنم، هیچ جا فرار نکن
«ای یدوای نادان! خودت را تسلیم کن وگرنه با احتیاط زیاد با من بجنگ
چرا می خواهید در جنگ به زندگی خود پایان دهید؟ برو و گاوها و گوساله هایت را با آرامش در جنگل بچرخان.»1843.
شاعر شیام (وضعیت) ذهن سری کریشنا را با شنیدن چنین کلماتی از پادشاه توصیف می کند.
هنگامی که کریشنا این سخنان پادشاه را شنید، خشم در ذهن او فوران کرد، مانند آتشی که با ریختن گیلاس در آن شعله میکشد.
همانطور که یک شیر پس از شنیدن فریاد شغال در قفس غرش می کند، وضعیت ذهنی سری کریشنا نیز چنین است.
«ای مثل شیر از شنیدن زوزه شغال ها خشمگین می شود، یا مثل خشم شدن ذهن از خارهایی که به لباس کوبیده می شود.1844.
از این طرف کریشنا خشمگین شد و تیرهای زیادی پرتاب کرد
از آن طرف، پادشاه با عصبانیت، با چشمانی سرخ شده، کمان خود را در دست گرفت
تیرهای (پادشاه جاراساندا) که به سری کریشنا رسید همه آنها را تکه تکه کرد و دور انداخت.
تیرهایی که به سمت کریشنا می آمدند توسط او رهگیری شدند و تیرهای کریشنا حتی به kng هم نمی رسید.1845.
در اینجا پادشاه با سری کریشنا می جنگد و از آنجا بالاراما یک کلمه (به او) می گوید.
از این طرف پادشاه با کریشنا می جنگد و از آن طرف بلرام به پادشاه گفت: "ما جنگجویان تو را کشته ایم، اما تو هنوز خجالت نمی کشی.
«ای پادشاه! به خانه خود برگردید، با جنگیدن چه چیزی به دست خواهید آورد؟ ای پادشاه! تو مثل آهو هستی و