اومدی اینجا، انگار ماتورا برات عزیزتره
اگر چندور را بکشی و کانسا را با گرفتن او از موهایش زمین بزنی و بکشی چه؟
ای نامهربان! با دیدن حال ما حتی اندکی محبت نکردی؟»2417.
سخنرانی یاشدا به کرشنا
SWAYYA
جاسودا از روی عشق یک کلمه به کریشنا گفت
سپس یاشودا با محبت به کریشنا گفت: «ای پسر! من تو را تربیت کردم و خودت شاهد بودی که چقدر به من محبت داری.
"اما تو مقصر نیستی، همه تقصیر از من است، به نظر می رسد که با بستن تو با خمپاره،
یک بار تو را زدم، به یاد آن مصیبت، این انتقام را می گیری.2418.
«ای مادر! هر چه به شما می گویم، آن را درست در نظر بگیرید و
در مورد چیزی که توسط شخص دیگری به شما گفته شده نتیجه نگیرید
من با جدا شدن از تو شرط مرگ را احساس می کنم و تنها با دیدن تو می توانم زنده بمانم
ای مادر! در طفولیت تمام رنج های مرا بر خود بردی، اینک این افتخار را به من بده که دوباره زینت براجا درآورم.»2419.
دوره
ناندا و جاسودا با ملاقات با کریشنا در چیت شادی زیادی پیدا کردند.
ناند، یاشدا و کریحسنا که در ذهنشان شادی مفرط پیدا کردند، به جایی رسیدند که همه گوپی ها ایستاده بودند.2420.
SWAYYA
وقتی آن گوپی ها متوجه شدند که سری کریشنا به اردوگاه آنجا آمده است.
وقتی گوپی ها کریشنا را دیدند که می آید و یکی از آنها برخاست و جلو رفت و خوشحالی در ذهن خیلی ها موج زد.
شاعران میگویند گوپیهایی که با لباسهای کثیف رفت و آمد میکردند، لباسهای نو برگزیدهاند.
تازه روی گوپی ها آمد که جامه های ناپاک پوشیده بودند، گویی مرده ای دوباره برخاسته و جانی دیگر گرفته است.2421.
سخنرانی گوپی:
SWAYYA
گوپی ها با هم سری کریشنا را دیدند و یکی از آنها چنین گفت:
یکی از گوپی ها با دیدن کریشنا گفت: «از آن زمان، زمانی که کریشنا با لذت با آکرور رفت و بر ارابه خود سوار شد.
از آن زمان او مهربانی خود را نسبت به گوپی ها و
به این ترتیب لذت براجا تمام شد، یکی اینطور صحبت می کند و یکی بی صدا ایستاده است.2422.
«ای دوست! کریشنا به ماتورا رفته است، او هرگز با عشق به ما فکر نکرده است
او حتی کوچکترین دلبستگی به ما نداشت و در ذهنش نامهربان شد
شاعر شیام این صحنه را به سری کریشنا تشبیه کرد که گوپی ها را به این ترتیب کنار گذاشت،
کریشنا گوپی ها را رها کرده است، مانند مار که می رود و کشتارگاه خود را پشت سر می گذارد.»2423.
چاندرباگا و رادا اینطور به کریشنا گفتند.
چاندربهاگا و رادا این را به کریشنا گفتند: «کریشنا با رها کردن وابستگی خود به براجا، به ماتورا رفته است.
کریشنا نیز فکر میکرد که رادا غرور خود را از طریق آن نشان داد که او نیز باید همین کار را انجام دهد.
بعد از مدت ها جدایی الان همدیگر را می بینیم.»2424.
گوپی با صحبت کردن به این شیوه ملاقات کرد که برای سری کریشنا بسیار عزیز بود.
چندارباگا و رادا که در ساری قرمزشان جذاب به نظر می رسیدند، با کریشنا ملاقات کردند.
(آنها) صحبت از ورزش را کنار گذاشته اند، (فقط با دیدن کرشنا) چشم ها تیره می شوند و شبیه مردمک های یک عکس می شوند.
با رها شدن از روایت داستان بازی شگفت انگیز، کریشنا را با تعجب می بینند و شاعر شیام می گوید که کریشنا به گوپی ها در مورد دانش دستور داده است.2425.
BISHANPADA DHANASSARI
دختران براجا شنیدند که کریشنا به کوروکشترا آمده است او همان کریشنا است
، دیدن چه کسی تمام گرفتاری ها به پایان می رسد
و او که وداها او را جاودانه می نامند، ذهن و بدن ما در پای نیلوفر آبی او جذب می شود و دارایی ما کیسه ای است.
سپس کریشنا همه آنها را در انزوا فرا خواند و از آنها خواست که خود را در دستورات معرفت غرق کنند.
فرمود: وصلت و جدایی سنت دنیاست و حب بدن باطل است.
SWAYYA
کریشنا پس از اینکه دستورالعملهای دانش را از این طریق به آنها ابلاغ کرد، برخاست
ناند و یاشودا نیز از ملاقات با پانداواها خوشحال شدند