با این ترفند شبانه روز با او (راج کوماری) بازی می کرد.
او عادت داشت در طول روز پنهانی جلوی چشم همه دور شود (اما هیچ کس نمی توانست به این راز فکر کند). 15.
بیست و چهار:
(شاه) سانکار دیو او را نشناخت
و او را هدیه پسر دانست.
او بسیار عاقلانه از مواد مخدر استفاده می کرد
و احمق بزرگ (پادشاه) هر روز فریب می خورد. 16.
آنچه اتفاق افتاد (اگر او) باهوش نامیده شد.
(او) حتی پس از فراموشی بوندو بانگ ننوشید.
اهل عمل بهتر از کسی است که خطا نمی کند (یا گناه نمی کند).
و Thug Thug سوفی ها را می گیرد. 17.
بدین ترتیب Sankar San Raje فریب خورد
(و از این سبک) هنر Sankara مشخص شده است.
(پادشاه) او را هدیه پسری پنداشت.
(آن) احمق راز (این امر) را درک نکرد. 18.
در اینجا دویست و هفتاد و ششمین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 276.5334. ادامه می یابد
قاطعانه:
زنی مغول در شهر مرادآباد بود
که هنر ماه را زشت کرده بود.
او را مانند شکلی در نظر بگیرید
و مانند او را از سه نفر مپندار. 1.
بیست و چهار:
او (مغول) همسر دیگری داشت.
اما او برای او عزیز نبود.
او پس از دانستن این موضوع در دل خود احساس خشم کرد
و با مرد دیگری قرض داد. 2.
دوگانه:
همانطور که او (زن) می خوابید،
او مردی را پیدا کرد که چهره ای شبیه او داشت و شروع به عشق ورزی با او کرد. 3.
بیست و چهار:
آن زن او (مرد) را به خانه (خود) دعوت کرد
و با او بازی کرد.
با انداختن طناب به گردن سوناکان کشته شد
و نزد مغول رفت و چنین گفت. 4.
پروردگارا! اتفاق عجیبی افتاده است.
زن شما مرد شده است.
چه بلایی سر همسرت اومده
چنین چیزی با چشم شنیده و دیده نشده است. 5.
(او) از شنیدن سخنان احمقانه (مغول) تعجب کرد
و برخاست و به دیدنش رفت.
وقتی لینگا (زره) او باز شد و دیده شد،
سپس شروع به گفتن کرد که آنچه (زن) گفته بود درست شد. 6.
در چیت خیلی نگران شد
و در اقیانوس غم غرق شد.
(گفتن) خدایا! چه کار کرده ای؟
چه کسی زن را مرد کرده است. 7.
خیلی برام عزیز بود
خدایا! (شما) اکنون آن را نر کرده اید.
(من فکر می کنم که) زن دوم باید به او داده شود
و راز آن را با کسی در میان نگذارید.8.
او از این موضوع مطمئن شد
و بانوی اول آن را به او داد.
آن احمق تفاوت را درک نکرد.
با این ترفند خودش را فریب داد. 9.
دوگانه:
او با دیدن تبدیل شدن همسرش به مرد، زن (دوم) خود را نیز به او داد.
آن احمق نمی توانست موضوع جدایی را بفهمد. 10.
بیست و چهار:
زن را مرد می دانستند
و همسر (دوم) او را زینت داد.
به هیچ کس دیگری در مورد آن نگویید.
با این ترفند سرش را تراشید. 11.
در اینجا پایان دویست و هفتاد و هفتمین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان، همه فرخنده است. 277.5345. ادامه می یابد
بیست و چهار:
جایی که شهر جهان آباد زندگی می کرد
شاه جهان آنجا حکومت می کرد.
نام دخترش روشنا رای بود.
هیچ زن دیگری مانند او وجود نداشت. 1.
وقتی شاه جهان مرد و
اورنگ زیب قیصر شد.
او عاشق سیف الدین (پیر) شد.
اما او پس از انجام پیر خود به (مردم) گفت. 2.