(آنها) هرگز گرفتار اندوه و گرسنگی نیستند
غصه ها و خواسته هایشان از بین رفت و حتی هجرتشان به پایان رسید.6.
(گورو) ناناک بدن (دوم) را به عنوان (گورو) آنگاد به خود گرفت
ناناک خود را به آنگاد تبدیل کرد و دارما را در جهان گسترش داد.
سپس (به شکل سومی که گورو) آمارداس را نامید،
او را در تحول بعدی عمار داس نامیدند، چراغی از چراغ روشن شد.7.
وقتی آن زمان برکت فرا رسید
هنگامی که زمان مناسب برای موهبت فرا رسید، گورو رام داس نامیده شد.
با دادن موهبت باستانی به آنها
هنگامی که عمار داس به سوی آسمان ها رفت، نعمت قدیمی به او عطا شد.
آنگاد به گورو ناناک دیو
سری ناناک در آنگاد و آنگاد در آمار داس به رسمیت شناخته شدند.
و (گورو) آمارداس به (گورو) رامداس معروف شد.
عمار داس را رام داس می گفتند، فقط اولیاء خدا می دانند و ابلهان نمی دانند.9.
همه مردم (آنها) را به طرق مختلف می شناسند،
مردم در مجموع آنها را جدا از هم می دانستند، اما تعداد کمی بودند که آنها را یکی و یکسان می شناختند.
کسانی که (آنها را به یک شکل) شناخته اند (به طور مستقیم) به رهایی رسیده اند.
کسانی که آنها را یکی می شناختند، در سطح معنوی موفق بودند. بدون شناخت موفقیتی حاصل نشد.
(گورو) رامداس با هاری ادغام شد
هنگامی که رمداس در خداوند ادغام شد، گوروشی به ارجان اعطا شد.
وقتی (گورو) ارجان به پرابهو لوکا رفت،
هنگامی که ارجان به منزلگاه خداوند رفت، هارگوبیند بر این تخت نشست.11.
وقتی (گورو) هارگوبیند نزد خدا رفت،
هنگامی که هارگوبیند به منزل خداوند رفت، هار رای به جای او نشست.
پسرش (گورو) هاری کریشنا شد.
هار کریشان (گورو بعدی) پسر او بود، پس از او، تیغ بهادر گورو شد.12.
(گورو) تگ بهادر از تیلاک و جانجو خود (براهمین) محافظت کرد.
او از علامت پیشانی و نخ مقدس (هندوها) محافظت کرد که رویداد بزرگی را در عصر آهن رقم زد.
برای ساذو پوروشا که حد (قربانی) را انجام داده اند.
به خاطر قدیسان سرش را بدون علامت گذاشت.13.
کسانی که به خاطر دین چنین آخرالزمانی کردند
به خاطر دارما، او خود را قربانی کرد. او سرش را بر زمین گذاشت اما عقیده اش را نه.
(برای انجام دارما-کارما) که (صداک) درام و چتک انجام می دهند
اولیای خداوند از انجام معجزات و خطاها بیزارند. 14.
دوره
او با شکستن سفال سر بدن پادشاه دهلی (اورنگ زیب) راهی منزلگاه خداوند شد.
هیچ کس نتوانست چنین شاهکاری مانند تیغ بهادر انجام دهد.
همه دنیا از رفتن تیغ بهادر ناله کردند.
در حالی که جهان متحیر شده بود، خدایان از ورود او به بهشت استقبال کردند.
پایان فصل پنجم باچتار ناتک با عنوان «شرح پادشاهان معنوی (پیشگیران).
چاوپای
اکنون مقدمه سخنرانی خود را می گویم،
حالا من داستان خودم را تعریف می کنم که چگونه به اینجا آورده شدم، در حالی که در مراقبه عمیق بودم.
کوه همکونت کجاست
این سایت کوهی به نام همکونت بود که هفت قله داشت و آنجا بسیار چشمگیر به نظر می رسد.
نام آن (مکان) "Spatsring" نامیده شد.
آن کوه Sapt Shring (کوه هفت قله) نامیده می شود که پانداواها در آن یوگا تمرین می کردند.
ما توبه های زیادی در آن مکان انجام دادیم
من در آنجا غرق در مراقبه عمیق در مورد قدرت اولیه، برترین KAL.2 شدم.
بنابراین انجام توبه (و سرانجام نتایج توبه)
به این ترتیب مراقبه من به اوج خود رسید و با پروردگار قادر مطلق یکی شدم.
پدر و مادرم خدا را می پرستیدند
پدر و مادرم نیز برای اتحاد با پروردگار نامفهوم مراقبه کردند و انواع مختلفی از انضباط را برای اتحاد انجام دادند.
خدمتی که به الخ (خدا) کردند،
خدمتی که به پروردگار نامفهوم کردند، موجب خشنودی مرشد عالی (یعنی پروردگار) شد.
وقتی خداوند به من اجازه داد
وقتی خداوند به من دستور داد، من در این عصر آهن متولد شدم.
او برای آمدن ما اهمیتی نداشت
من هیچ تمایلی به آمدن نداشتم، زیرا کاملاً غرق در ارادت به پاهای مقدس خداوند بودم.
همانطور که خداوند برای ما توضیح داد
اما خداوند اراده خود را به من فهماند و مرا با کلمات زیر به این دنیا فرستاد.
سخنان پروردگار غیرزمانی به این حشره:
چاوپای
وقتی برای اولین بار خلقت را خلق کردیم،
وقتی جهان را در ابتدا خلق کردم، دایتیاهای شرم آور و هولناک را خلق کردم.
آنها در بوج بال خود دیوانه شدند
که از قدرت دیوانه شد و عبادت پوروشا عالی را رها کرد.6.
در خشم خود آنها را نابود کردیم.
من آنها را در کوتاه ترین زمان نابود کردم و خدایان را به جای آنها آفریدم.
در ایثار و عبادت آنها نیز شرکت داشتند
آنها همچنین در پرستش قدرت غرق شدند و خود را Ominipotednt نامیدند.7.
شیوا (خود) را آدیگ ("آچوتا") نامید.