دوگانه:
شمشیر در بینی گیر کرد و از دست فرار کرد.
بازوی (آن زن) توسط عاج فیل گرفتار شد و استخوان ها شکست. 13.
بیست و چهار:
سپس سامی مراقب سلامتی بود
و به سینه دشمن بزرگ بزند.
با نیزه آن را (از عمبری) برداشت
و بعد از نشان دادن همه آنها را روی زمین انداخت. 14.
سعیدخان با دیدن راه، زن را شناخت
و شروع کرد به صدا زدن (او) دان دان.
کودکی که از شکمش به دنیا می آید،
او قلعه لانکا را در کلمات به دست خواهد آورد. 15.
دوگانه:
(این زن) آمده و با پاره کردن لشکر و پریدن فیل ها به من حمله کرده است.
تنها پاداش آنها این است که به آنها شوهر می دهیم. 16.
بنابراین با انداختن شمشیر در سر، اسب سواران بزرگ را کشت
و با زیر پا گذاشتن تمام لشکر (آنها) شوهر خود را آزاد کردند. 17.
بیست و چهار:
رزمندگان به شدت کشته شدند
و خوانین را به میدان جنگ راند.
او شوهرش را نجات داد.
بگذارید زنگ های شادی شروع به زنگ زدن کنند. 18.
در اینجا نتیجه گیری از فصل 147 مانتری بوپ سامواد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه فرخنده است. 147.2958. ادامه می یابد
بیست و چهار:
یک فاحشه در کناج نگر زندگی می کرد.
دنیا او را بسیار خوش تیپ خطاب کرد.
پادشاهی به نام دورگا دات در آن ساکن شد
و ملکه های (خود) را از دل فراموش کرد. 1.
ملکه ها نشستند و این نصیحت را پذیرفتند
که شاه از دست ما خارج شده است.
(ما) باید همین تلاش را با هم انجام دهیم
که این فاحشه را باید کشت. 2.
قاطعانه:
رانی بیسان سینگ را صدا کرد.
با او عشق ورزید و با او بازی کرد.
سپس با علاقه با او صحبت کرد
که با دانستن علاقه من (تو) یک کار برای من انجام بده. 3.
اول به این فاحشه پول زیادی بدهید
و سپس به پادشاه در مقابل او ابراز عشق کنید.
وقتی عشقش به شاه شکسته شد
سپس آن را به خانه خود بخوان و بکش. 4.
در ابتدا پول زیادی به زن فاحشه داد.
سپس عشق ایجاد کرد و با او بازی کرد.
هنگامی که پادشاه او را (فاحشه) به خانه (یا مجلس) فرا خواند.
پس او (بیشان سینگ) نیز آمد و در آن جلسه نشست.
بیشان سینگ خندید و چیزی به او گفت
و سپس به شاه اشاره کرد.
دیگر به این پادشاه احمق، هاو باوا ("دسی") نشان ندهید.