قاطعانه:
نام او را باید جاس تیلاک سینگ شناخت.
او را باید خوش تیپ، ثروتمند و باهوش دانست.
زنی که او را حتی برای یک نگاه اجمالی دید،
سپس آن افراد فوراً لژ و آداب و رسوم طایفه را ترک می کردند. 3.
بیست و چهار:
سخی او را دید
و در میان دوستان (دیگر) نشست و گفتگو کرد
که در این شهر چنین (فردی) زیبایی وجود دارد
چیزی به نام ماه و خورشید وجود ندارد. 4.
پس از شنیدن (این) ملکه آن را در ذهن خود نگه داشت
و به زنان دیگر وحی نکرد.
کنیز که به دیدنش آمد.
شب بود، بعد صداش کردند. 5.
ملکه پول زیادی به او داد
تسلیمانه پرسید.
در مورد (فردی) که دیدی، بگو کجاست.
من می خواهم او را ببینم. 6.
سپس خدمتکار چنین سخن گفت.
ای ملکه! تو به من گوش کن
نام او را جاس تیلاک رای درک کنید.
او را پسر شاه بشناسند.7.
اگر بخواهید با شما ملاقات خواهند کرد
و آتش شهوانی خود را آرام کن.
با شنیدن سخنان (او) ملکه روی پاهایش افتاد
و بعد از او اینگونه درخواست کرد.8.
اگر او را به من بدهی،
پولی را که می خواهید دریافت خواهید کرد.
(سپس) بدون معطلی به آنجا رفت
و آن مبارک را (با خود) آورد. 9.
دوگانه:
ملکه او را گرفت و فقر او (کنیز) را برطرف کرد.
رانی چشم شاه را نجات داد و او را در آغوش گرفت. 10.
بیست و چهار:
هر دو ثروتمند و فعال بودند
و قبلاً با داشتن رابطه جنسی خوشحال می شدند.
یکی کارگر بود و (دیگری) مشروب می خورد.
تمام شب را صرف سکس کرد. 11.
آن ها با دست های روی هم حالت می گرفتند
و به همدیگر شادی زیادی بدهیم.
بوسه و آثار ناخن.
به این ترتیب شب گذشت و روز طلوع کرد. 12.
رانی صبح پیش شوهرش رفت
اما امیدی برای او (انسان) در ذهنش بود.
(او مدام در ذهن خود فکر می کرد) در چه ساعتی روز تمام می شود و هوا تاریک می شود
و آنگاه معشوقم خواهد آمد و به من خوشبختی خواهد داد. 13.
اگر با شاه زندگی کنم
بنابراین این سن من را ناامید خواهد کرد.