هیچ کس نمی توانست آثار زنان را تشخیص دهد. 11.
در اینجا فصل 385 Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است.385.6901. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاهی به نام بیر کتو گوش می کرد.
نام شهر او بیرپوری بود.
دین دیپاک (دی) ملکه او بود.
(او) در میان چهارده نفر زیبا شمرده شد. 1.
یک چتری به نام گومانی رای وجود داشت،
که جوانمرد، قوی و خارق العاده بود.
او یکی خوش تیپ بود و دیگری باهوش،
هیچ کس مثل او در هیچ کجا به دنیا نیامده است. 2.
وقتی ملکه او را دید (سپس)
زن در ذهنش فکر کرد.
به من بگو چه شخصیتی را بازی کنم،
روشی که با آن می توان به پیوند معشوق دست یافت. 3.
(او) دوستی خردمند داشت به نام بیر متی.
رانی نزدیک گوشش به او گفت
با نظر بیا
و چگونه با من آشنا می شوید 4.
(که) سخی (رفت و گومانی رای گفت) همه ولادت ها.
همانطور که ملکه (گفته بود) به او گفته بود.
چگونه او را گیج کنیم
و آورد و به ملکه ملحق شد. 5.
(ملکه) هرازگاهی با او عشق ورزید.
تمام شب با هم گذشت.
در آن زمان شاه به آنجا آمد.
بنابراین (آن زن) شخصیت را اینگونه بازی کرد. 6.
(او) شمشیری تیز در دست گرفت
و آن را گرفت و به سر دوستش زد.
دست و پایش تکه تکه شد
و به شاه گفت.7.
ای راجان! بذار یه شخصیت بهت نشون بدم
و (پیر) را در حال نیل به درجه گانس نشان دهید. (مشخص: این قبیل بزرگان که گفته می شود اعضای بدن خود را در حالت مراقبه جدا می کنند).
پادشاه به این شخصیت فکر نمی کرد
و (در آنجا) دوست مرده خود را دید.8.
او (پادشاه) او را به عنوان Gauns Qutb Peer پذیرفت.
(آن) احمق تفاوت را درک نکرد.
از ترس به او دست نزنید
و برگشت و دوست را با همتا اشتباه گرفت. 9.
دوگانه:
ابتدا با او ازدواج کرد و سپس او را کشت.
پادشاه احمق فریب این حقه را خورد و نتوانست راز را در نظر بگیرد. 10.
در اینجا فصل سیصد و هشتاد و ششم مانتری بوپ سامواد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است.386.6911. ادامه می یابد
بیست و چهار:
شاهی در مروار بود.
نام او چاندرا سن بود.
جاگموهان (دی) ملکه او بود.
(خیلی خوشگل بود) انگار خود خانم اون زن رو درست کرده بود. 1.