نام پادشاه پوراب سان بود،
که در جنگ های بی شماری پیروز شده بود.
با او فیل های بی شماری، اسب ها، ارابه ها
و با پای پیاده چهار نوع لشکر چاتورانگانی بالا می رفتند. 2.
شاه بزرگی به آنجا آمد.
او یک پسر دوست داشتنی با او داشت.
شکل او قابل توصیف نیست.
(حتی) هنگام نوشتن نیشکر به اندازه قلم باقی می ماند. 3.
پوراب دی (وقتی او را دید) به او گیر کرد
و خرد ناب جسمش فراموش شد.
(او) عاشق پسر شاه شد.
بدون او غذا و آب طعم خوبی نداشت. 4.
یک روز او (ملکه) به دنبال او فرستاد.
با علاقه با او بازی کرد.
بین هر دوی آنها محبت زیادی وجود داشت
این عشق قابل توصیف نیست. 5.
پسر شاه (پدرش) شاه را فراموش کرد.
(ملکه) همیشه سایه ای در دل داشت.
(او) با پدرش نزاع داشت
و سوار بر اسب شد و به خارج رفت. 6.
قاطعانه:
با افزایش درگیری با پدرش برای (آن) زن،
سوار اسب شد و به دیار رفت.
پدر فهمید که پسرم به کشورش رفته است،
اما بعد از نیمه شب به خانه ملکه آمد.7.
بیست و چهار:
وقتی شاه آنجا را ترک کرد،
سپس رانی این شخصیت را ساخت.
او را (پسر شاه) ناتوان خواندند
به شاه چنین گفت.8.
من یک مقدار صفر آوردم،
که شکل آن قابل توصیف نیست.
من کارم را از او انجام خواهم داد
و از لذت هایی که می خواهم لذت خواهم برد. 9.
دوگانه:
پادشاه گفت "باشه، باشه"، اما نتوانست به راز فکر کند.
زن آن مرد را ناتوان خواند و او را در خانه نگه داشت. 10.
رانی روز و شب با آن مرد بازی می کرد.
پادشاه او را ناتوان دانست و چیزی نگفت. 11.
در اینجا نتیجه 270 چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه چیز مبارک است. 270.5254. ادامه می یابد
بیست و چهار:
کشور بزرگی بود به نام تلانگا.
سردار او (نام پادشاه) سامر سن بود.
در خانه او ملکه ای بود به نام لیباس دی
که درخشندگیش قابل توصیف نیست. 1.
زاهدی بود به نام چهل پوری (به معنای زاهد جوان فرقه آرتانتار-پوری).
او ساکن (برخی) شهر در مدرا دسا بود.
ملکه با دیدن (او) عاشق او شد.