برهمن گرگ با قبول گفتار واسودف به سرعت به سمت گوکول حرکت کرد و به خانه نند رسید و در آنجا توسط همسر ناند به گرمی پذیرفت.
برهمن نام کریشنا را به پسر داد که مورد قبول همه قرار گرفت، سپس با مطالعه تاریخ و زمان تولد پسر، به اتفاقات مرموز آینده در زندگی پسر اشاره کرد.
(گارگا) ناگفته (کریشنا) را با سخت کوشی و اصلاح صورت های فلکی روایت کرد. 96.
دوره
گارگا در ذهنش فکر کرد و نام او را کریسان گذاشت.
گارگ در ذهن خود فکر کرد و نام کریشنا را به پسر داد و وقتی پسر پاهایش را بلند کرد، به نظر پاندیت آمد که او شبیه ویشنو است.97.
در Satyuga، سفید رنگ (Hansavatar) شد و در Treta، زرد رنگ (رام زرهی شد).
رنگ مشکی نماد ساتیوگا و زرد ترتا است، اما پوشیدن لباس زرد و داشتن اندام تیره، هر دوی اینها از ویژگی های مردان معمولی نیست.
SWAYYA
وقتی ناند صدقه ذرت را به گارگ تقدیم کرد، او با برداشتن همه چیز، به ساحل یامونا آمد تا غذا بپزد.
پس از غسل کردن، در حالی که به یاد کریشنا بود، به خدایان و خداوند غذا تقدیم کرد
پسر نند به آنجا رسید و غذا را از دست گرگ گرفت و خورد
برهمن با تعجب شروع به دیدن این کرد و فکر کرد که این پسر با لمسش غذایش را کثیف کرده است.99.
(گرگا) بار دیگر در ذهن خود فکر کرد که (که) این یک کودک (نه) بلکه خود حریجی است.
سپس پوندیت در ذهنش، چگونه می تواند پسر باشد؟، این یک توهم است. خالق این جهان را با اتحاد ذهن، پنج عنصر و روح آفریده است
من فقط ناند لال را به یاد می آوردم و این توهم من خواهد بود
که برهمن نمیتوانست تشخیص دهد و عقلش بسته شد، همانطور که خیاط بدن را با پارچه میپوشاند.100.
وقتی سه بار همین اتفاق افتاد، ذهن برهمن پر از خشم شد
مادر یاشودا از این جمله گریه کرد و کریشنا را در آغوش گرفت
سپس کریشنا گفت که او در این مورد مقصر نیست، این برهمن فقط مقصر است.
او سه بار مرا به خاطر خوردن غذا به یاد آورد و من با شنیدن این سخن به آنجا رفته ام، برهمن در ذهن خود متوجه شد و برخاست و پاهای کریشنا را لمس کرد.101.
دوره
خیریه ای که ناند به برهمن داده است قابل توصیف نیست
گرگ با خیالی شاد به خانه اش رفت.102.
پایان شرح مراسم نامگذاری در بچیتار ناتک.
SWAYYA
آن وقت حریجی به شکل بچه چطور روی گهواره تاب می خورد؟
کریشنا به شکل پسری در گهواره تاب می خورد و مادرش با محبت او را به حرکت در می آورد.
شیام کاوی شاعر از چهره (خود) چنین گفته است:
شاعر تشبیه این صحنه زیبا را این گونه توصیف کرده است، همانطور که زمین از دوستان و دشمنان به طور یکسان حمایت می کند، مادر یاشودا نیز با آگاهی کامل از احتمالات دشواری های تربیت کریشنا، حامی است.
وقتی کریشنا گرسنه شد، خواست شیر مادرش یاشودا را بنوشد
پایش را به زور تکان داد، مادر بدون اینکه عصبانی شود بلند شد
این ظرف پر از روغن و قیمه از دستان او بر زمین افتاد
شیام شاعر این صحنه را در تخیل خود مجسم کرده است، از سوی دیگر با شنیدن خبر کشته شدن پوتنا، در کشور براجا غوغایی به پا شد و رنج زمین پایان یافت.104.
همه مردم براجا دوان دوان آمدند و همه کریشنا را در آغوش گرفتند
زنان کشور براجا شروع به خواندن آهنگ های شادی از انواع مختلف کردند
زمین لرزید و زلزله (سنگینی) در آسمان رخ داد. این تفاوت توسط دختران ('باران') توضیح داده شد.
زمین لرزید و بچه ها شروع به نقل داستان های مختلف در مورد قتل پوتانا کردند که شنیدن آنها در ذهن آنها شگفت زده شد و در پذیرش این قسمت واقعی تردید داشتند.105.
SWAYYA
(ناندا) با دست زدن به سر گوش و تمام اجزای آن
دعوت از همه مردم براجا، نند و یاشد صدقه خوبی با لمس سر و سایر اعضای کریشنا به آنها داد.
صدقه لباس و غیره به بسیاری از گدایان داده شد
به این ترتیب هدایای خیرات فراوانی برای رفع مصائب همگان تقدیم شد.106.
سخنرانی کانسا خطاب به ترناوراتا:
ARIL
وقتی (کانز) خبر کشته شدن پوتانا در گوکال را شنید
(سپس) به تریناوارتا (دیو) گفت، تو به سرعت به گوکول برو
و پسر ناندا را اینگونه کتک زد