چاوپای
حالا کاری که مجاز است را انجام دهید.
«ای حکیمان! من به پای تو می افتم، اکنون هر کاری که تو بخواهی انجام خواهم داد
حالا کاری را که مجاز است انجام می دهم.
ای حکیم بزرگ! به سخنان من اعتماد کن، هر چه از من بخواهی انجام خواهم داد.»2391.
سخنان حکیمان:
چاوپای
سپس حکیمان با هم این را در ذهن داشتند
(و به بالام گفت) ما دشمن بزرگی داریم.
(او) "بلال" است. ای بالارام! او را بکش
سپس حکیمان در ذهن خود فکر کردند که دشمن بسیار بزرگی از آنها وجود دارد که نامش بلال است، «ای بلرام! او را نابود کن و خود را به صورت مرگ تجلی کن.»2392.
سخنرانی بالرام:
دوره
ای ریشی راج! محل آن دشمن کجاست؟
«ای حکیمان! آن دشمن کجا زندگی می کند؟ جای او را بگو تا امروز او را بکشم.»2393.
چاوپای
سپس حکیمی به آن مکان گفت:
سپس یکی از حکیمان محل زندگی دشمن را به او نشان داد
وقتی بالارام آن دشمن را دید،
بالرام دشمن را دید و او را به مبارزه دعوت کرد.2394.
سپس دشمن با شنیدن این کلمه عصبانی شد
با شنیدن چالش، دشمن خشمگین شد و از این طرف، این افراد با علامت دست، همه چیز را به بلرم گفتند.
او با بالارام جنگید،
آن دشمن با بالرام جنگید، جنگجوی نیرومندی مثل بالرام وجود نداشته است.2395.
هر دوی آنها در آن مکان بسیار دعوا کردند
نبرد وحشتناکی در آن مکان در گرفت و هیچ یک از هر دو جنگجو شکست نخوردند
وقتی خسته می شدند همان جا می نشستند
وقتی احساس خستگی میکردند مینشستند و با بیهوش شدن، تمایل خود را برای ادامه مبارزه ابراز میکردند.2396.
سپس هر دوی آنها با صدا سنج به جنگ می روند.
سپس دوباره رعد و برق زدند و به جنگ ادامه دادند و شروع کردند به زدن گرزهای خود بر یکدیگر
(عدول) ایستاده، عقب ننشین.
پایدار بودند و حتی یک قدم هم عقب نشینی نکردند، انگار دو کوه با هم می جنگیدند.2397.
هر دو قهرمان جایگزین به نظر می رسند.
هر دو جنگجو مثل ابرها رعد و برق می زدند و صدای آنها را می شنیدند، حتی یاما هم ترسید
(هر دو) شجاعان بسیار پر از خشم هستند
هر دو رزمنده پر از خشم با یکدیگر می جنگیدند.2398.
خدایان برای دیدن مرگ او آمده اند
برای دیدن این منظره شگفت انگیز، حتی خدایان نیز با انواع مختلف وسایل نقلیه هوایی خود آمدند
رقص رامبه و غیره وجود دارد
در آن طرف دختر بهشتی مانند رامبه شروع به رقصیدن کرد و از این طرف این جنگجویان روی زمین می جنگیدند.2399.
بسیاری از گرز (ضربه ها) به بدن اعمال می شود
آنها به ضربات گرزها اهمیت نمی دادند و فریادهای "کشت، بکش" را از دهان خود بیرون می آوردند.
حتی یک قدم از میدان جنگ دور نمی شوند
در میدان جنگ حتی یک قدم هم عقب نشینی نمی کردند و هر دو به طرز دلچسبی می جنگیدند.2400.
SWAYYA
در آن مکان (وقتی) جنگ زیاد بود، آنگاه بلرام جی مسل را به دست گرفت.
پس از ادامه جنگ برای مدت طولانی، بالرام گرز عظیم خود را در دست گرفت و با دو دست آن را با قدرت به دشمن زد.
وقتی ضربه به او خورد، مرد و به جهان دیگر رفت