(و گفت) هشت سال با من می خوابی
و روز و شب را در خانه من بگذرانم. 7.
با چشم بند روی هر دو چشم بخوابید
و تا هشت سال دنیا را نبینی.
بدون شک در خانه شما پسری به دنیا خواهد آمد
و همه بدکاران هلاک خواهند شد. 8.
حتی یک گناه در بدن شما باقی نمی ماند.
شیوا در خواب به من گفت:
انبارهای (شما) از ثروت نامحدود پر می شود
و تمام آثار شما متحول خواهد شد. 9.
شاه آن را به عنوان حقیقت پذیرفت
و هر دو چشم را بست.
هشت سال با ملکه خوابید
و تمام غم هایی که در چیت بود را نابود کرد. 10.
شاه با چشمان بسته آنجا می خوابید
و نمی توانستم کسی را ببینم که می آید و می رود.
از سوی دیگر، مردی که ملکه را دوست دارد،
فوراً او را به خانه صدا می زد. 11.
مردی که ذهن او (ملکه) را خشنود می کند،
او به طرق مختلف او را اغوا کرد.
(او) با شوهرش اینجا صحبت می کرد
و در آنجا او در زیر مرد دراز کشیدن به ورزش جنسی مشغول بود. 12.
زنی که می خواهد، می آید آنجا.
(او) زن را پایین می کشید و از آن لذت می برد.
که بسیاری از مردم با آن افراط می کنند
در خانه (او) یک پسر هم نیست. 13.
پس از روزهای بسیار (یعنی سالها) (ملکه) پسری به دنیا آورد.
(گفتار زن) در ذهن شاه متقاعد شد.
او حرف های زن را می پذیرفت.
(او) احمق موضوع جدایی را نفهمید. 14.
در اینجا دویست و هفتاد و نهمین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 279.5366. ادامه می یابد
بیست و چهار:
بیسان چند پادشاه یک فرنگی (کشور) بود.
اندامش خیلی زیبا بود.
جوگرج منجری ملکه او بود
که در بین چهارده نفر زیبا به حساب می آمد. 1.
یک سوکریت ناث جوگی (زندگی می کرد) در آنجا
جایی که جوگرج متی زن (زنده) بود.
وقتی رانی جوگی را دید،
پس چانچالا او را به خانه فراخواند. 2.
دوگانه:
او که دلش شاد بود با او همبستر شد
و بازوهایش را در دست گرفت، روی صندلی افتاد. 3.
بیست و چهار:
با او (ملکه) انواع خوشی ها داشت.
و قلب ملکه را تسخیر کرد.
زن بسیار به او علاقه مند شد
و باعث شد شاه چیت را فراموش کند. 4.