وگرنه با چاقو میمیرم. 8.
قاطعانه:
(او) پس از خوشگذرانی بسیار با محبوب برخاست
و روی تخت حیاط خوابیده بود.
با شنیدن آمدن پدرش با تعجب از جایش بلند شد
و بسیار گریه کرد و از همان تخت به زمین افتاد. 9.
شاه گفت:
بیست و چهار:
سپس پادشاه آمد و پرسید:
ای دختر خوشبختی! چرا گریه میکنی
آنچه را که به من می گویید انجام خواهد داد
بر هر کس عصبانی هستی او را خواهم کشت. 10.
دختر گفت:
در خواب خواب دیدم
گویا پادشاه (من را به بعضی ها) فقیر داده است.
چه پدری! آنچه (من) لایق او نبودم
در خواب خانه او را دادی. 11.
دوگانه:
مثل آتش زدن و هفت نوبت گرفتن
و مادر و پدر بغل او را گرفتند و دختر را اهدا کردند. 12.
سورتا:
لیاقت آنچه پادشاه به من سپرده بود را نداشت.
برای همین با چشمانی اشکبار گریه می کنم. 13.
بیست و چهار:
حالا او خدای من است.
او را خوب یا بد خطاب نکنید.
(من) او را تا آخر عمر عبادت خواهم کرد.
وگرنه با چاقو میمیرم. 14.
دوگانه:
در خواب کسی که پدر و مادرم به من مال نیکو داده اند (ازدواج)
من الان با نجات قلبم همسرش شدم. 15.
قاطعانه:
یا او را می کشم یا از زهر می میرم.
من میمیرم بی آنکه چهره مولای خود را ببینم.
یا همین الان بهش زنگ بزن و به من بده
وگرنه امیدم رو از دست بده 16.
با گفتن چنین کلماتی بیهوش شد و به زمین افتاد.
(به نظر می رسد) گویا جمضر بدون حمله مرده است.
پدر آمد و او را در آغوش گرفت.
(و مادر نیز) با اندوه گفت: باکره باکره فرار کرد. 17.
(پدر گفت) آنچه را در خواب دیده ای به ما بگو.
(ما) پس از رسیدن به خوشبختی در ذهن، همین اقدامات را انجام خواهیم داد.
او مدتها با چشمان درشت به پدرش نگاه می کرد.
می خواست چیزی بگوید، اما نتوانست. 18.
پس از تأخیر طولانی (بالاخره) صحبت کرد
و نام چیل کوار را همه بشنوند.
در خوابی که پدر و مادرم به من دادند،
من او را به عنوان ناث خود پذیرفته ام. 19.