آنهایی که بدنشان طلا بود و زیبایی مثل ماه، کسانی که شکوهشان مثل خدای عشق بود و هر دو ابرویشان مثل تیر بود.
دیدن آن شادی بزرگی است و ندیدن غمگین است.
با دیدن کی، رسیدن به شادی شدید و ندیدن کی، ذهن غم را تجربه کرد، آن گوپی ها مانند آپودال در آب بدون پرتو ماه پژمرده شدند.811.
کریشنا با بردن تمام گوپاها با ارابهها، رفت
گوپی ها در خانه های خود باقی ماندند و رنج ذهنشان به وفور افزایش یافت
جایی که گوپی ها دور هم جمع شده بودند و منتظر کریشنا بودند، هر دو برادر کریشنا و بالرام به آنجا رفتند.
صورت هر دو برادر مانند ماه زیبا بود و بدن مانند طلا.812.
وقتی اکور با همه مردم به ساحل یمونا رسید، اکور با دیدن محبت همه در ذهنش توبه کرد.
او فکر می کرد که با برداشتن کریشنا از آن مکان بسیار گناه کرده است
تنها پس از آن از ارابه (آکرور) خارج شد و به یکباره وارد آب شد تا غروب کند.
با این فکر، او برای دعای ساندیا وارد آب رودخانه شد و با این فکر که کانسا قدرتمند کریشنا را خواهد کشت، نگران شد.813.
دوره
هنگامی که آکرور در حال حمام کردن به فکر (کشتن) سری کریشنا افتاد
هنگام غسل کردن، وقتی آکرور لرد کریشنا را به یاد آورد، خداوند (موراری) خود را به شکل واقعی نشان داد.814.
SWAYYA
آکرورو دید که کریشنا با هزاران سر و هزاران بازو روی تخت شیشاناگا نشسته است.
او لباس زرد پوشیده و دیسک و شمشیر را در دست داشت
کریشنا به همان شکل خود را به آکرور در یامونا نشان داد
آکرور دید که کریشنا، برطرف کننده غم و اندوه مقدسین، تمام جهان را تحت کنترل خود دارد و چنان درخشندگی دارد که قوطی های ساوان احساس خجالت می کنند.815.
سپس آکرور در حالی که از آب بیرون آمد و با آسایش فراوان به سمت ماثورا حرکت کرد
او به سمت کاخ پادشاه دوید و اکنون ترسی از کشته شدن کریشنا نداشت
با دیدن زیبایی کریشنا، همه ساکنان ماتورا دور هم جمع شدند تا به او نگاه کنند.
آن شخص که هر گونه ناراحتی خفیفی در بدنش داشت، با دیدن کریشنا حذف شد.816.
با شنیدن خبر ورود کریشنا، همه زنان ماتورا دویدند (برای دیدن او)
در جهتی که ارابه می رفت، همه در آنجا جمع شدند،
آنها از دیدن ظرافت شگفتانگیز کریشنا خوشحال بودند و فقط به سمت آن طرف میدیدند
هر غم و اندوهی که در ذهن داشتند، با دیدن کریشنا برطرف شد.817.
پایان فصل با عنوان «ورود کریشنا به ماتورا همراه با ناند و گوپا» در کریشناواتار (بر اساس داشام اسکند پورانا) در باچیتار ناتاک.
اکنون شرح کشتار کانسا آغاز می شود
دوره
شاعر پس از تأمل زیبایی های شهر ماتورا را توصیف کرده است
شکوه آن چنان است که شاعران نمی توانند وصف کنند.818.
SWAYYA
شهر مملو از سنگهای قیمتی شبیه برق آسا است
رودخانه یامونا در کنار آن جاری است و قسمت های آن بسیار زیبا به نظر می رسد
با دیدن آن شیوا و برهما خوشحال می شوند
خانه های شهر آنقدر بلند هستند که انگار ابرها را لمس می کنند.819.
وقتی کریشنا داشت می رفت، در سر راه یک لباسشویی را دید
وقتی کریشنا لباس را از او گرفت، با عصبانیت شروع به گریه کردن برای پادشاه کرد
کریشنا که در ذهنش عصبانی شده بود به او سیلی زد
پس از این ضرب و شتم مانند لباسشویی که لباس ها را به زمین می اندازد، مرده بر زمین افتاد.820.
دوره
شری کریشنا به همه گوالاها گفت که کوتاپا چار را به شوینده وری (کانز) بدهند.
کریشنا پس از کتک زدن واشر به همه گوپاها گفت که تمام لباس های پادشاه را غارت کنند.821.
سوراتا
گوپاهای نادان براجا از پوشیدن آن لباس ها خبر نداشتند
زن شوینده آمد تا لباس را بپوشند.822.
سخنرانی شاه پاریکشات خطاب به شوکا: