ای زن! من حرف شما را شنیده ام.
شما اکنون به ما گوش دهید و دستاوردهای ما را تماشا کنید.
هر کسی که بدن (به معنی بدن) قدرت بیشتری دارد،
«کسی که از طریق نطفه خود استعداد بالاتری نشان داد، او را شوهر خود می گویید» (11).
«کسی که از طریق نطفه خود استعداد بالاتری نشان داد، او را شوهر خود می گویید» (11).
پس از اعلام این خبر، کلاهبردار به شهر رفت و به مغازه ای نزدیک شد.
تمام تمبرها را (در مغازه) دید.
در آنجا انبوهی از سکه های طلا را دید و خطاب به شاه کرد.(12).
دوهیرا
خیلی مودبانه صحبت کرد و گفت: ای شاه من
آیا میخواهی این سکههای طلا را با من معامله کنی؟ (13)
مدن رای، کلاهبردار، پس از تأمل دقیق این را گفته بود:
اجازه دهید ما یک معامله انجام دهیم. شما در ازای سکه روپیه به من سکه طلا می دهید.» (I4)
چوپایی
وقتی بانکدار این صحبت را شنید
وقتی شاه به حرف اضافه گوش داد، سکه را بیرون آورد
وقتی چشم اراذل بر آنها افتاد.
کلاهبردار به سکه ها نگاه کرد و تاریخ ضرب را بررسی کرد. (15)
مهرها را در گوتی قرار دهید
سکه ها را آنجا گذاشت، کیف را برداشت، شروع کرد به زدن شاه.
(اراذل) در شهر سر و صدای زیادی به پا کرد
و با صدای بلند شروع به فریاد زدن کرد: "من نمی خواهم سکه ها را بفروشم." (l6)
همه مردم شهر صدا را شنیدند
مردم دور هم جمع شدند و آنها را در حال درگیری دیدند.
با دیدن جنگ مکاتب
آنها از دیدن آنها در حال درگیری شگفت زده شدند و علت را جویا شدند.(17)
برادران! چرا دعوا میکنی
"چرا دعوا می کنی، کل داستان را به ما بگو."
با نگه داشتن (شما) هر دو
آنها هر دو را گرفتند و به آنها گفتند که پیش داور کشیش، کوازی بروند.(18).
اراذل به محض شنیدن صحبت آماده شد
کلاهبردار به آسانی موافقت کرد و شاه را با خود به کوازی برد.
بسیار غمگین و متواضعانه گفت.
او با ناراحتی شدید از کوازی خواست تا عدالت را اجرا کند.(19)
دوهیرا
شاه نیز در عذاب به کوازی التماس کرد
و از او عدالت کامل خواستند.(20)
چوپایی
هی کاجی! به ما گوش کن
سوگند به «کلاملا» (کلمات خدا، یعنی قرآن).
خداوند دعای ما را خواهد شنید.
دعوای شما را گرفتیم 21.
دوهیرا
گوش کن Quazi. به حساب های ما گوش دهید و عزت خدا را در نظر داشته باشید.
«خداوند متعال بصیر است و امید است که ما را تسهیل کند.(22)
چوپایی
سپس قاضی در ذهن خود به فکر (عدالت) افتاد.
سپس کوازی در مورد آن تأمل کرد و هر دو را در جمع سخنرانی کرد.