چند روزی گذشت و ریشی از این راز آگاه شد و سر خود را با ناراحتی تکان داد.(20)
سپس حکیم بسیار عصبانی شد و نفرین کرد
سپس حکیم نفرین کرد و بدن ایندرا را پر از فرج کرد.
(با فحش دادن به ایندرا) هزار خال (اثر از واژن زن) بر بدنش ظاهر شد.
ایندرا با هزاران فرج در بدنش، به شدت شرمنده راهی جنگل شد.(21)
دوهیرا
سپس آن زن را به خاطر انجام چنین کریتار پستی نفرین کرد،
که تبدیل به مجسمه سنگی شد و چهار دوره در آنجا ماند.(22)(1)
یکصد و پانزدهمین مَثَل گفتگوی کریتارهای فرخنده راجا و وزیر، تکمیل شده با دعای خیر. (115) (2259)
Bhujang Pryaat Chhund
دو غول عظیم الجثه به نام Sund Apsund تکامل یافتند.
سند و آپساند دو شیطان بزرگ بودند. هر سه حوزه به آنها سجده کردند.
آنها با انجام توبه های فراوان شیوا را خوشحال کردند
آنها پس از یک مراقبه شدید از شیوا این نعمت را دریافت کردند که نمی توان آنها را کشت.(1)
چوپایی
رودرا خشنود شد و (به آنها) گفت.
شیوا به آنها خبر داد که نمی توان آنها را خاتمه داد،
اگر بین خود دعوا کنید
«امّا اگر با خود جنگیدید، به سرزمین مرگ میروید» (2).
زمانی که او از ماها رودرا جایزه دریافت کرد
پس از به دست آوردن چنین نعمتی، همه مردم را نادیده گرفتند.
در نظر (آنها) هر خدایی بالا می رود،
حال اگر به شیطانی برخورد می کردند که زنده نمی رود.(3)
بدین ترتیب (به خدایان) پریشانی بزرگی دادند
همه اینها غوغایی بزرگ به پا کرد و همه مردم نزد برهما، خالق رفتند.
برهما ویشواکارما نامید
برهما خدا را ویشکاراما (خدای مهندسی) نامید و تصمیم گرفت که چاره ای ارائه دهد.(4)
ویشواکارما پراتی برهما گفت
برهما از ویشکاراما خواست تا امروز چنین زنی خلق کند.
مثل هیچ کس دیگری زیبا نیست.
که قبلاً هیچکس مانند او نبوده است.(5)
دوهیرا
ویشواکارما با شنیدن این کلمات بلافاصله به خانه رفت
ویشکاراما زنی را آفرید که از زیبایی او پیشی گرفت.(6)
ویشواکارما زنی مانند نیدی آمیت روپ خلق کرد.
هر کس به او نگاه کرد، بیشتر دلجویی می کرد و نمی توانست مجرد بماند.(7)
با نگاه به جذابیت او، تمام زنان نگران شدند،
اگر در نظر او شوهرانشان آنها را ترک کنند.(8)
زن، پس از اینکه مشخصات خود را نفیس کرد،
به سرعت به سمت محلی به نام ثانصر رفتیم.(9)
او به آنجا رسید که آنها (شیاطین) باغ خود را داشتند.
خدایان و شیاطین با دیدن او در سردرگمی فرو رفتند.(10)
چوپایی
دیدن (آن) زن که در باغ سرگردان است
وقتی او وارد باغ شد، هر دو خودخواه از مجلس بیرون آمدند.
رفتند و آمدند تیلوتما
آنها به تیلوتاما (زن) نزدیک شدند و هر دو در آرزوی ازدواج با او بودند.(11).
ساند (غول) گفت که با او ازدواج خواهم کرد.