پادشاه با شنیدن این سخنان برهمن برخاست.
او قربانی مار و دشمنی را برای مرگ پدرش رها کرد.
ویاس را نزدیک خود صدا کرد و شروع به مشورت کرد.
ویاس دانشمند بزرگ وداها و آموختن دستور زبان بود.11.179.
پادشاه شنیده بود که او پادشاه کاشی دو دختر دارد
که زیباترین و با شکوه ترین جامعه بودند.
او می خواست به آنجا برود تا پس از کشتن ظالم قدرتمند، آنها را تسخیر کند.
سپس با شتر باردار (به آن شهر) حرکت کرد.12.180.
ارتش مانند باد تند به سمت شرق حرکت کرد.
با قهرمانان بسیار، با مصمم و سلاحدار،
پادشاه کاشی خود را در ارگ خود پنهان کرد.
که توسط ارتش جانمجا محاصره شد او فقط در شیوا تأمل کرد.13.181.
جنگ با شدت شروع شد، کشتارهای زیادی با سلاح صورت گرفت
و قهرمانان تکه تکه شده در میدان افتادند.
رزمندگان حمام خون را تجربه کردند و با لباس های پر از خون به زمین افتادند.
آنها به دو نیم تقسیم شدند. تفکر شوا قطع شد.14.182.
بسیاری از کشتریاهای شهرت در میدان جنگ سقوط کردند.
صدای هولناک طبل کتری و شیپور طنین انداز شد.
رزمندگان دلاور فریاد می زدند و عهد می بستند و ضرباتی هم می زدند.
تنه ها و سرها و بدن هایی که با تیر سوراخ شده بودند پرسه می زدند.15.183.
میل ها به داخل زره فولادی نفوذ می کردند
و رزمندگان قهرمان غرور دیگران را از بین می بردند.
بدن ها و زره ها بریده می شدند و مگس ها زیر پا می رفتند
و با ضربات اسلحه جنگجویان جسور در حال سقوط بودند.16.184.
پادشاه کاشی فتح شد و تمام نیروهایش نابود شدند.
جانمجا هر دو دخترش را عروسی کرد، دید که شیوا، خدای سه چشم، لرزید.
سپس هر دو پادشاه دوست شدند و پادشاهی فتح شده بازگردانده شد.
دوستی بین هر دو پادشاه ایجاد شد و همه کارهای آنها به درستی حل و فصل شد.17.185.
شاه جانمجا در جهیزیه خود یک خدمتکار بی نظیر دریافت کرد.
که بسیار دانشمند و فوق العاده زیبا بود.
او همچنین الماس، لباس و اسب های گوش سیاه دریافت کرد
او همچنین بسیاری از فیلهای سفید رنگ ناخواسته با عاج به دست آورد.18.186.
در ازدواج خود، پادشاه بسیار خوشحال شد.
همه برهمن ها از اعطای انواع ذرت راضی بودند.
پادشاه فیل های مختلفی را صدقه داد.
از هر دو همسرش دو پسر بسیار زیبا به دنیا آمد.19.187.
(روزی) پادشاه کنیزک حیله گر را دید.
او احساس کرد که مهتاب از ماه نفوذ کرده است.
او را صاعقه زیبا و خزنده آموزنده می دانست
یا شکوه درونی نیلوفر آبی خود را نشان داده است.20.188.
به نظر می رسید که او گلدسته ای از گل ها یا خود ماه است
ممکن است گل مالتی یا پادمینی باشد،
یا ممکن است راتی (همسر خدای عشق) یا خزنده عالی گل ها باشد.
عطر گلهای شامپا (Michelia champacca) از اندامش می پیچید.21.189.
انگار دختری بهشتی روی زمین پرسه می زد،
یا یک زن یاکشا یا کینار در شادی های خود مشغول بود،
یا نطفه خدای شیوا به شکل دختر جوان منحرف شده بود،
یا قطرات آب روی برگ نیلوفر می رقصیدند.22.190.