آکرور از دیدن چهره کریشنا بسیار خوشحال شد و خود را در خدمت فداکارانه کریشنا غرق کرد.
او پاهای کریشنا را لمس کرد و دور او طواف کرد
او با محبت فراوان، هر غذا و خوراکی و غیره در خانه بود، همه آنها را نزد کریشنا آورد.
هر آرزویی که آکرور در ذهن داشت، کریشنا، پسر یاشودا، آن را برآورده کرد.997.
کریشنا با برآورده کردن آرزوی آکرور و همراهی اوداوا، به خانه خود بازگشت.
با آمدن به خانه، پزشکان را صدا زدند و خشنود شدن، انواع صدقه به آنها صدقه داده شد
شیام شاعر می گوید که به او حسادت می کرد آنها را از خانه بیرون می کرد و صدقه زیادی می داد.
با این عمل، کریشنا آنقدر تایید شد، شاعر شیام می گوید که با این ستایش حتی تا امروز، روز در کره مرگ سفید جلوه می کند.998.
آکرور به قصر کریشنا آمد و به پای او افتاد
او شروع به تمجید از کریشنا، قاتل کانسا و باکاسورا کرد
(او) تمام حواس دیگر را فراموش کرد، (فقط) در تشبیه سری کریشنا غرق شد.
غرق در چنین ستایشی، هوشیاری خود را فراموش کرد، تمام رنج هایش پایان یافت و شادی در ذهنش افزون شد.999.
این کریشنا پسر دواکی است که او نیز با مهربانی پسر ناند شد
او کانسا را کشته بود و همچنین قلب باکاسورا را دریده بود، او به عنوان قهرمان یاداواس شناخته می شود.
ای کریشنا! قاتل کشی، نابود کننده همه گناهان و قاتل تریناوراتا
با نشان دادن صورتت به من، تمام گناهانم را نابود کردی.���1000.
هی شیام! تو دزد هستی (اما) غمهای اولیای الهی را (می ربایی) و سعادت بخش نامیده می شوی.
گفته می شود کریشنا قدرتمند و قدرتمند، ویران کننده رنج های مقدسین، بخشنده آرامش و آسایش، اراذل و اوباش است که لباس گوپی ها را می دزدید و جنگجویان کانسا را سرنگون می کرد.
از گناهان دوری می کند و مردم را از انواع بیماری ها نجات می دهد
شاعر شیام می گوید که همان کریشنا همان کارشناس ارشد است که اسرار چهار ودا 1001 را شرح می دهد.
به این ترتیب، آکرور به پای کریشنا افتاد
بارها او را مداحی کرد و تمام رنج هایش در یک لحظه تمام شد
(و) یاش بلند و بزرگ آن منظره را شاعر از زبان خود چنین بیان می کند.
شاعر زیبایی این منظره را اینگونه توصیف کرده است که اکور با پوشیدن زره نام پروردگار لطیف شد تا بی باکانه با بدی ها بجنگد.1002.
سپس این گونه از سری کریشنا تقلید کرد، ای هاریجی! این شما بودید که بر دشمن «مور» (نام) غلبه کردید.
سپس کریشنا را تحسین کرد و گفت: «خداوندا (کریشنا)! شما دیو مور را کشته بودید و کابند و راوانا و غیره را در جنگ وحشتناک کشته بودید
تو پادشاهی لانکا را به ویبیشانا دادی و خودت به همراه سیتا به آیودیا رفتی.
من بدون تردید می پذیرم که شما تمام این شاهکارها را انجام داده اید.1003.
شوهر لاچمی! ای گارودا دوجا! ای پروردگار جهان! (به تنهایی) به نام (به نام) کان.
���ای پرچم گارودا! ای سرور لاکشمی! و پروردگار جهان! به من گوش کن، تو پشتیبان تمام دنیا هستی،���
خدایا! عشق من را بگیر این نوع سخنرانی توسط کریشنا شنیده شد.
کریشنا پیشبینی کرد که آکرور میخواهد چیزی در مورد رهایی خود از دلبستگی و منیت بگوید، بنابراین با اعطای موهبت به او از طریق ذهن، بر منیت آکرور تأثیر گذاشت و خود ساکت نشست.1004.
سخنرانی کریشنا خطاب به آکرور:
SWAYYA
���ای عمو! بدون درک من، مرا مظهر خداوند دیدی
به من آرامش بده تا زندگیم راحت شود
�����������������������پس از واسودف، شما به عنوان مسن ترین فرد در نظر گرفته می شوید
من در برابر تو تعظیم می کنم، و کریشنا لبخند زد. 1005.
آکرور با شنیدن این سخنان خوشحال شد و کریشنا و بالرام را در آغوش گرفت
غم و اندوه ذهنش را رها کرد
او (آنها) را برادرزاده های کوچک می دانست و آنها را اهل دنیا نمی دانست.
و برادرزاده های صغیر را صرفاً برادرزاده دانستند نه خالق جهان. بدین ترتیب این داستان در آنجا اتفاق افتاد که شیام شاعر آن را در مدح کریشنا خوانده است.1006.
پایان شرح ��رفتن به خانه آکرور�������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������
حال شرح فرستادن اکور به عمه آغاز می شود
SWAYYA
سری کریشنا خندید و گفت: ای بهترین جنگجو (آکرور)! حرکت به هاستاناپور ('Gajapur').
کریشنا با لبخند به آکرور گفت: تو به هستیپور برو تا از وضعیت پسران خواهر پدرم جویا شوی.
- یک پادشاه نابینا تحت کنترل Duryodhana شرور است ، جدید خود را نیز بیاورید