پادشاه دوم را احضار کرد.
او از باهو سینگ بسیار عصبانی بود و به او حمله کرد. 14.
بیست و چهار:
(سپس) ناج مطیع چنین گفت:
ای راجان! تو به من گوش کن
همه شجاعان را صدا کن
و نام (آنها) را بر تیرهای همه حک کن. 15.
دوگانه:
زمانی که جنگ سختی در می گیرد و تیرها و شمشیرها به پرواز در می آیند.
بدون نوشتن نام روی پیکان، چه کسی می تواند فکر کند (که چه کسی را کشته است). 16.
بیست و چهار:
وقتی ناج مطیع اینطوری گفت
پس شاه واقعا پذیرفت.
او همه قهرمانان را صدا کرد
و نامها را بر تیرهای همه نوشت. 17.
دوگانه:
پس از نوشتن نام روی تیرها، پر از خشم به میدان نبرد رفتند.
تیر هر کس اصابت کند (از او) آن جنگجو شناخته می شود. 18.
وقتی جنگ بسیار شدید شد، آن زن از فرصت استفاده کرد.
تیر آن پادشاه را گرفت و با عصبانیت این شاه را کشت. 19.
بیست و چهار:
به محض زدن تیر
پادشاه با دیدن نامی که روی تیر نوشته شده بود، خشمگین شد.
من آن را کشتم، شاه او را کشت
و سپس او نیز به بهشت رفت. 20.
دوگانه:
ناج مطیعی با این شخصیت هر دو پادشاه را کشت
و سپس آمد و به پادشاه (باهو سینگ) رهبری خوشایند ('رایبری') داد.
بیست و چهار:
(بیا و بگو) هی راجان!
با کشتن هر دو دشمنت، کار تو را آماده کردم.
حالا شما مرا به خانه خود دعوت کنید
و با من سکس کن 22.
دوگانه:
سپس پادشاه فوراً او را به خانه خواند
و با لذت در ذهنش با او همبستر شد. 23.
یک پادشاه را با دست خود کشت و دیگری را کشت.
ناج مطیع با خوشحالی با این شاه بازی کرد. 24.
بیست و چهار:
ناج مطیع را شاه گرفت و در خانه نگه داشت.
خورشید و ماه را گواه گرفت و او را همسر خود کرد.
(او) فقیر شد، ملکه کرد.
شخصیت یک زن قابل درک نیست. 25.
در اینجا صد و پنجاه و سومین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 153.3051. ادامه می یابد
دوگانه:
زنی به نام داراپ کالا در کشور سیالکوت بود.
بدنش جوان بود (به خاطر همین) کاما خیلی او را عذاب می داد. 1.
قبلاً دنی رای پسر یک شاه بود.
ویداداتا به عنوان یک شکل و شخصیت، او را پسر کرد. 2.
هنر دختر شاه در آنجا بسیار (زیبا) بود.
(او) در دل فکر کرد که با پسر شاه حسن معاشرت کند. 3.
بیست و چهار:
پسر شاه را صدا زد.
با او بازی کرد.
روزها (او را) به خانه می فرستاد.
وقتی شب می شد دوباره زنگ می زد. 4.
بین آن دو چنین عشقی وجود داشت
اینکه او کل لژ لوک را کنار گذاشت.
(به نظر می رسید) گویی در ازدواج آورده شده است.
اون زن خارجی اینجوری بود 5.
قاطعانه:
اشق، مشک، سرفه، گال،
صحبت از خون (قتل)، خیر (فضیلت یا پوندان) و الکل است
که هرچقدر هم آدم در مورد این هفت تا بکند، پنهان نیست.
اینها بالاخره در کل خلقت ظاهر می شوند. 6.
دوگانه:
داراپ به پسر کالاشاه فروخته شد.
روز و شب با او می رقصید. همه این را شنیده بودند.7.
داراپ کالا پسر جادشاه را صدا کرد.
سپس پیاده ها (پیادگان) آمدند و او را گرفتند، راه فراری نبود. 8.
بیست و چهار:
داراپ کالا (به دوستش) چنین گفت: