او پس از ترک شکل یک فیل، به شکل یک زن بسیار زیبا درآمد.
او جسد کرکس را در آنجا رها کرد و پس از پیاده شدن پرادیومنا از روی شانهاش، چهره زیبای یک زن را به خود گرفت و او را وادار کرد که لباس زرد بپوشد.
جایی که همه شانزده هزار همسر (خداوند کریشنا) بودند، او برخاست و شکل (خود) را نشان داد.
شانزده هزار زن پرادیومنا را در آنجا دیدند و با احتیاط فکر کردند که شاید خود کریشنا به آنجا آمده باشد.2032.
SWAYYA
با دیدن چهره او مانند سری کریشنا، همه زنان در ذهن خود تردید کردند.
زنان با دیدن شباهت کریشنا در پرادیومنا، در حالت خجالتی خود گفتند که کریشنا پس از آن ازدواج کرده و دختر دیگری آورده است.
یکی (سخی) به سینه اش نگاه می کند و می گوید خوب فکر کن.
یک زن در حالی که به او نگاه می کرد در ذهن خود گفت: "همه نشانه های دیگر بدن او شبیه کریشنا است اما هیچ اثری از پای حکیم بهریگو روی سینه او وجود ندارد."2033.
با دیدن پرادیومنا، پستانک های روکمانی پر از شیر شد
او در دلبستگی خود با متواضعانه گفت:
«ای دوست! پسر من هم مثل او بود، پروردگارا! پسرم را به من پس بده
او چنین گفت، نفسی طولانی کشید و اشک از هر دو چشمش سرازیر شد.2034.
کریشنا از این طرف آمد و همه شروع به خیره شدن به او کردند
سپس نارادا آمد و تمام ماجرا را تعریف کرد.
او گفت: «ای کریشنا! او پسر توست،» با شنیدن این سخن، آهنگ های شادی در تمام شهر خوانده شد
به نظر می رسید که کریشنا اقیانوسی از ثروت را به دست آورده بود.2035.
پایان شرح ملاقات پرادومنا با کریشنا پس از کشتن دیو شامبار در کریشنااتارا بر اساس داسام اسکاند در باچیتار ناتاک.
اینک شرح آوردن جواهر توسط ساتراجیت از سوریا و کشتن جاموانت آغاز می شود.
دوره
در اینجا جنگجوی توانا استراجیت به خورشید خدمت کرد (بسیار).
ساتراجیت قدرتمند (یاداوا) به خدای سوریا خدمت کرد و او جواهری درخشان مانند خودش را به او عطا کرد.2036.
SWAYYA
ساتراجیت پس از گرفتن جواهر از ثریا به خانه او آمد
و او ثریا را پس از خدمت بسیار مؤمنانه خشنود ساخته بود
اکنون او خودزنی های سختگیرانه بسیاری انجام داد و حمد خداوند را خواند
شهروندان با دیدن او در چنین حالتی، توصیف او را به کریشنا دادند.2037.
سخنرانی کریشنا:
SWAYYA
کریشنا استراجیت ('Aranjit') را صدا کرد و با لبخند این اجازه را داد
کریشنا ساتراجیت را صدا کرد و به او گفت: "ثروت جواهری را که از سوریا به دست آورده ای، آن را به پادشاه بده."
نوری در ذهنش بود و مطابق میل کریشنا عمل نکرد
او ساکت نشست و همچنین هیچ پاسخی به سخنان کریشنا نداد. 2038.
خداوند با گفتن این کلمات، ساکت نشست، اما برادرش برای شکار به سمت جنگل رفت.
جواهر را بر سر داشت و به نظر می رسید که خورشید دومی طلوع کرده است
وقتی به داخل جنگل رفت، شیری را در آنجا دید
در آنجا چندین تیر را یکی پس از دیگری به سمت شیر پرتاب کرد.2039.
چاوپای
وقتی شیر را با تیر شلیک کرد،
هنگامی که تیر به سر شیر شلیک شد، شیر قدرت خود را حفظ کرد
شوکه شده، سیلی به او زد
سیلی زد و عمامه اش را همراه با نگین فرود آورد.2040.
دوره
پس از کشتن او و گرفتن مهره ها و عمامه، شیر وارد لانه شد.
شیر پس از کشتن او و گرفتن عمامه و جواهر او به جنگل رفت و در آنجا خرس بزرگی را دید.2041.
SWAYYA
خرس با دیدن جواهر فکر کرد که شیر میوه می آورد
او فکر کرد که گرسنه است، پس از آن میوه خواهد خورد