او در میان چهارده نفر زیبا به حساب می آمد
همسر راجا چتار کت چنان معروف بود که در تمام ده منطقه شهرت داشت.(2)
چاترا منجری برای او بسیار عزیز بود.
چتار منجری آنقدر دوست داشتنی بود که ویژگی های او بسیار جذاب تر از راجا بود.
چتار منجری آنقدر دوست داشتنی بود که ویژگی های او بسیار جذاب تر از راجا بود.
او همیشه به این فکر می کرد که چگونه حکومت آنها می تواند برای همیشه پویا بماند (3)
او همیشه به این فکر می کرد که چگونه حکومت آنها می تواند برای همیشه پویا بماند (3)
زیرا مشکلات زنانه او زنده نمی ماند و هیچ پسری هم نداشت.
(که) غم بزرگی در دل زن بود.
ذهن او بسیار متاثر شده بود و به فکر انجام یک سوء استفاده منحصر به فرد افتاد.(4) .
ذهن او بسیار متاثر شده بود و به فکر انجام یک سوء استفاده منحصر به فرد افتاد.(4) .
او در ذهن خود می اندیشید: "حتی خدا هم مرا بدون پسر تایید نمی کند.
او در ذهن خود می اندیشید: "حتی خدا هم مرا بدون پسر تایید نمی کند.
«و برهمنان از دست من صدقه نمیپذیرفتند و مردم مرا طعن میکردند.» (5)
«و برهمنان از دست من صدقه نمیپذیرفتند و مردم مرا طعن میکردند.» (5)
من باید اقدامی ناشایست انجام دهم و پسری به راجا بدهم.
بیا یه پسر به دنیا بیاریم
وقتی راجا به دیدنم می آید، باید پسری بیاورم، (6)
پادشاه او را یکی از پیشگویان نامید
از سوی دیگر، راجا یک زن نگهدارنده را حفظ کرده بود و شایعه ازدواج دوم خود را پخش کرد.
از سوی دیگر، راجا یک زن نگهدارنده را حفظ کرده بود و شایعه ازدواج دوم خود را پخش کرد.
رانی بسیار مضطرب بود و شروع به هدر دادن پول برای خدمتکاران خود کرد.(7)
دوهیرا
متحجر از همسر، شروع به هدر دادن ثروت در بین مردم کرد،
اما مردم هنوز هم همسر او را دوست داشتند و این احمق نتوانست رضایت دهد.(8)
چوپایی
مردم می خواستند او را بکشند.
مردم به همسر همکارش علاقه داشتند. آنها در حضور راجا از ستایش او پر بودند. .
مردم به همسر همکارش علاقه داشتند. آنها در حضور راجا از ستایش او پر بودند. .
او می خواست که راجا او را ریشه کن کند تا بتواند خوشبخت زندگی کند.(9)
(یک کنیز) ترس شدیدی از خوابیدن به آن ملکه نشان می داد
ترس از همسرش همیشه او را آزار می داد و او همیشه آرزو داشت او را نابود کند.
ترس از همسرش همیشه او را آزار می داد و او همیشه آرزو داشت او را نابود کند.
هنگامی که پول به سوی او (همسر) میرفت، نمیگذاشت پول به او برسد و غارت کند.(10)
هنگامی که پول به سوی او (همسر) میرفت، نمیگذاشت پول به او برسد و غارت کند.(10)
اما او با همسرش نیز ملاقات می کرد و اغلب او را تحسین می کرد و می گفت:
که پادشاه ما با تو ازدواج خواهد کرد
رجا ما تو را حفظ خواهد کرد و عظمت تو شکوفا خواهد شد.» (11)
با گفتن این حرف، پول او را می دزدید
در ظاهر مال او را ربود و او را (ذهنی) زد.
بنابراین او به آنها ترس می داد
این گونه پیشروی کرد و هر دو را غارت کرد.(12)
دوهیرا
بنابراین، هر دو، در واقع، در بسیاری از فریبکاری ها،
همانطور که آنها ثروت راجا را با نیرنگ ویران کردند.(l3)
چوپایی
از ترس اینکه بخوابد، (او) شروع به سرقت پول احمقانه کرد
او احمقانه پولشویی میکرد و در اقدامی بیسابقه مشغول بود