کسی که دگ و تگ (بسیار) اعتماد به نفس داشتند.
او یک دختر به نام سغنه وطی داشت.
ماه فقط با نور او می درخشید. 2.
یک روز پادشاه برای شکار به بیرون رفت.
(او با خود برد) هزاران سگ، شاهین،
تصاویر، جری (مشالچی)،
و سیاه گوش که قابل شمارش نیست. 3.
لاگر، جاگار، جورا، باز،
شکار پرندگان بحیری، کوهی و غیره (به همراه گرفته شده).
(علاوه بر اینها) بسیاری از بشقاب ها، باسین ها،
آنها همچنین برچسب، شمع و غیره گرفتند که قابل شمارش نیست. 4.
او نقش قربانی چیزهای مختلف را بازی می کرد
و بر بسیاری از آهوها غلبه کرد.
سپس خوکی در دید او ظاهر شد.
اسب را تعقیب کرد. 5.
اسب را با سرعت باد راند
به کشور همان (سغنه وطی) رسید.
وقتی سغنه وطی او را دید
پس از آنجا (او) آن پادشاه را صدا زد. 6.
کمان آویزان در زیر قصر
و او را از آن راه بالا برد.
عاشقانه دوستش داشت،
(که) راز را هیچ بشری نمی دانست.7.
بعد پدرش در دلش اینطور فکر کرد
و به ملکه خود گفت
که من و تو (هر دو) برویم خانه دختر.
دختر بسیار خوشحال خواهد شد (با دیدن آمدن ما) در قلب او. 8.
سپس هر دو به (خانه) دختر رفتند.
و به درب خانه اش رسید.
سغنه وطی از دیدن آنها بسیار ناراحت شد.
(سپس) بزرگان زیادی را فرا خواند. 9.
او بسیاری از مقدسین را فرا خواند
و یکی یکی مهر داد.
با ساختن پادشاه در آنها به عنوان یک گدا
(او) هفت (صد) مهر داد و آن را از صحن بیرون آورد. 10.
(پدرش) پادشاه فکر می کرد که متعلق به خانواده من است.
بدون انجام کاری (او) این همه پول اهدا کرده است (یعنی - آن را در شادی بیرون آمدن از سر من داده است).
پس دو برابر (پول) به او داد.
و او نمی توانست تفاوت را درک کند. 11.
دوگانه:
راج کوماری دوست عزیز (او) را با حیله به قدیس تبدیل کرد
و با دادن اشرف او را حذف کرد. شاه نتوانست این راز را بفهمد. 12.
پس از ضیافتی که از دلش می گرفت، آن را به پدر و مادرش نشان داد.
(اما هیچ کس نتوانست او را بگیرد) با فریب دادن او. 13.
در اینجا نتیجه 307 چاریترا Mantri Bhup Sambad از Tria Charitra از سری Charitropkhyan است، همه چیز فرخنده است.307.5885. ادامه می یابد
بیست و چهار:
جایی که شهر کوچ (کوچ) بیهار زندگی می کرد،
که قبلاً می خندید (دیدن) آماراواتی (ایندرا) پوری.
گفته می شود که بریدا کتو پادشاه آنجا است.
او را با کدام پادشاه مقایسه کنیم (یعنی هیچ پادشاه دیگری مانند او نبوده است) 1.
نام همسرش سری پوت بساری دی (دی) بود.
مانند کسی که هیچ الهه تری یا دو کوماری (هر کسی) وجود نداشت.
شکل او قابل توصیف نیست.
حتی روز هم از او نور می گرفت. 2.
مردی بود به نام حاجی راعی.
(او) کاملاً غرق در عشق بود.
درخشش او قابل تمجید نیست.
(به این صورت بود) انگار گلی در حال شکفتن است. 3.
سری پوت بساری دی او را دید
و اینگونه در ذهن خود گفت:
یا الان با چاقو کشته میشم
یا امروز با آن عشق ورزی خواهم کرد. 4.
دوگانه:
سبیلش روی صورتش جوانه زده بود و تمام بدنش زیبا بود.
(به نظر می رسد) طلا ذوب شده و به صورت سکه در آمده است و زیبایی کاما دیو به سرقت رفته است.5.
بیست و چهار:
(ملکه) زنی خردمند را به آنجا فرستاد.
(او) او را با نیرنگ به آنجا آورد.
وقتی ملکه دستش را به سوی او دراز کرد،
پس حاجی راعی (به او گوش نداد). 6.
ابله پس از تلاش بسیار شکست خورد.
اما به نوعی با ملکه عشق ورزی نکرد.