وقتی کانسا متوجه شد که پوتانا در گوکول کشته شده است، به ترانوراتا گفت: «تو به آنجا برو و پسر نند را با ضربه زدن به او مانند سنگ با یک تند و تند، بکش.
SWAYYA
تریناوارتا به کانسا تعظیم کرد و راه افتاد و سریع به گوکال آمد.
تراناوراتا با تعظیم در برابر کانسا، به سرعت به گوکول رسید و خود را به یک طوفان گرد و غبار تبدیل کرد و با سرعت زیادی شروع به وزش کرد.
کریشنا با دانستن رسیدن (تریناوارتا) سنگین شد و او را به زمین زد.
کریشنا به شدت سنگین شد و در برخورد با او، تراناوراتا روی زمین افتاد، اما همچنان که چشمان مردم پر از خاک و بسته شد، او در آسمان پرواز کرد و کریشنا را با خود برد.108.
هنگامی که او در کنار کریشنا به بلندای آسمان رسید، به دلیل ضرب و شتم کریشنا قدرت او شروع به کاهش کرد.
کریشنا که خود را به شکل وحشتناکی نشان می دهد با آن شیطان نبرد کرد و او را مجروح کرد.
سپس با دست خود و با ده میخ سر دشمن را خرد کرد
تنه تراناوراتا مانند درخت بر زمین افتاد و سرش مانند لیمویی که از شاخه به پایین میافتد.109.
پایان شرح کشتار تراناوراتا در کریشنا آواتارا در باچیتار ناتاک.
SWAYYA
مردم گوکول بدون کریشنا احساس درماندگی کردند، دور هم جمع شدند و به جستجوی او رفتند
در حین جستجو، او در فاصله 12 kos پیدا شد
همه مردم او را در آغوش گرفتند و آهنگ شادی خواندند
آن صحنه را شاعر بزرگ چنین توصیف کرده است،110
با دیدن شکل وحشتناک دیو، همه گوپاها ترسیدند
در مورد مردم چه می گویند، حتی ایندرا، پادشاه خدایان، با دیدن جسد دیو، پر از ترس شد.
کریشنا این دیو وحشتناک را در یک لحظه کشت
سپس به خانه خود بازگشت و همه اهالی با یکدیگر درباره همه این واقعه گفتگو کردند.111.
سپس مادر (جاسوده) پس از صدقه دادن به بسیاری از سرحمانان، شروع به بازی با پسرش کرد.
مادر یاشودا پس از اهدای هدایای خیریه فراوان به برهمنها، دوباره با فرزندش کریشنا بازی میکند.
مادر یاشدا احساس شادی زیادی می کند و خوشحالی او قابل توصیف نیست
این صحنه ذهن شاعر را نیز به شدت مجذوب کرد.112.