او با قاضی و مفتی به آنجا آمد. 8.
(او) دزد، دوست، قدیس، شاه یا پادشاه (نمی دانم).
ای شیرومنی کازی! برو خودت ببین 9.
بیست و چهار:
زن و شوهر بعد از صحبت فرار کردند
و شروع کرد به نگاه کردن به اکبر.
شاه یک کلمه شرم آور به زبان نیاورد.
سرش پایین بود و چشمانش را باز نکرد. 10.
اگر (فردی) به خانه کسی برود (برای چنین کاری)
پس چرا نباید فوراً ثمر دهد؟
اگر کسی غرق در زن خارجی باشد
بنابراین در اینجا او باید کفش بپوشد و بعد به جهنم خواهد رسید. 11.
وقتی این نوع (حادثه) برای شاه اتفاق افتاد،
بعد به خانه کسی نرفت.
همان طور که کرد، همان میوه را گرفت
و اشتباه را از ذهن فراموش کرد. 12.
در اینجا فصل 185 Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 185.355. ادامه می یابد
دوگانه:
دختری از چاتری در کشور مدرا بود که نامش آچال کالا بود.
او ثروت زیادی داشت و در روستای دیالپور زندگی می کرد. 1.
بیست و چهار:
وقتی خورشید غروب کرد
و ماه در مشرق طلوع کرد.
بنابراین دزدان با روشن کردن مشعل ها ('divtai') شروع کردند.
و پس از تفتیش به خانه او آمدند. 2.
دوگانه:
شمشیرهایشان را بیرون آوردند و روی سر زن ایستادند.
(شروع کرد به گفتن) یا پول را بده وگرنه می کشیمت. 3.
بیست و چهار:
وقتی زن این را شنید
بنابراین مقداری از ثروت خانه نشان داده شد.
سپس گفت، من نیز پول بیشتری نشان می دهد
اگر به جان من ببخشی 4.
خود:
(تو) چرا امروز مرا می کشی، با من بیا (به تو می گویم) مال بسیار.
همه اجناس نزد مهابتی خان نگهداری شده است، یکباره می آورم.
فقر همه پسران و نوه های (شما) را در یک لحظه برطرف می کند.
همه آن (مال) را غارت کن، دست بر آن نمی گذارم.5.
بیست و چهار:
با شنیدن سخنان (زن) دزدها آماده شدند.
زن را به آنجا بردند.
جایی که انبار دارو (باروت) پر بود،
او به آنجا رفت و به دزدها گفت. 6.
دوگانه:
زن آگنی را با یک تیر بست و در آنجا رها کرد.
تیر همه دزدها به آنجا رفت. 7.
بیست و چهار:
دزدها ادویه را سوزاندند و به آنجا رفتند.