قاطعانه:
(کنور شروع به پرسیدن کرد) به من بگو، تو در میان زن خدا کیستی، زن دیو یا کیناری؟
ناری کیست، ناگنی یا پاهاران (و) چه چیزی در ذهن است؟
گنداربی یا آپاچهارا کدام یک را باید در نظر گرفت؟
یا اجازه دهید تعالی خورشید، ماه، ایندرا یا شیوا را در نظر بگیریم. 26.
راجکومار با دیدن او مجذوب شد.
برو پیشش و بپرس
شما در میان زن، مرد، زن کوهستانی کی هستید؟
(تو) که هستی، راست بگو، به پادشاه این سرزمین (یعنی - یا دختر این سرزمین. 'کاهیو ساتا تای است بهو') بده 27.
دوگانه:
من با دیدن تصویر شما در ذهن، گفتار و کردار مجذوب شدم.
حالا بیا و با (همسر) من شدن در خانه من زندگی کن. 28.
قاطعانه:
او (زن) نصف بار گفت "نه نه نه".
اما اصرار بد به حدی بود که نمی شد آن را انجام داد.
در نهایت کنور حرف او را پذیرفت.
ابتدا پس از کشتن شوهر و پسر، (سپس) پسر کوچکتر را با نیرنگ محبوب کرد. 29.
در اینجا 259مین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 259.4917. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاه بزرگی بود به نام مست کاران،
که چون خورشید روشن بود، نیرومند و زاهد.
کجرچ مطیعی همسرش بود
که قرار است تجسم پارباتی باشد. 1.
قاطعانه:
شاه مست کاران هر روز شیوا را می پرستید
و پس از انجام مدیتیشن های مختلف، به پای گورو می افتاد.
روز و شب را به توبه می گذراند
و حتی فراموش نکرد که به خانه ملکه بیاید. 2.
ملکه که عاشق مردی شده بود،
او عادت داشت با او خیلی شدید برقصد.
(او به شوهرش پادشاه گفت، من) خواب بودم که شیوا در خواب به من درشان داد
و با خنده از صورتش این کلمات را به من گفت. 3.
شیوا گفت:
تو تنها با یک نان انبوه می آیی
مرا عبادت کن و مرا خشنود کن.
من شعله تو را با شعله خود مخلوط خواهم کرد
و من تو را با آزاد کردن زندگیت به دنیا نشان خواهم داد. 4.
پس ای شوهر دیو! من با اجازه شما به آنجا می روم.
من با پرستش شیوا (او) را بسیار خوشحال می کنم.
من همیشه توسط شیوا آزاد خواهم شد.
(در نتیجه) هفت تیره پدران و اجداد پدران از بین می روند. 5.
دوگانه:
او با نام شیوا با اجازه پادشاه رفت.
شوهر فکر می کرد زندگی رایگان شده است، اما او به خانه دوستش رفته است. 6.
در اینجا پایان فصل 260 مانتری بوپ سامبد از Tria Charitra از سری Charitropakhyan است، همه چیز فرخنده است. 260.4923. ادامه می یابد
بیست و چهار:
در آنجا پادشاه بزرگی به نام آهی ذوج زندگی می کرد.
گویی دومین خورشید (ظهور) در جهان است.