خدمتکار گفت:
ای راجان! من یک دکتر پیدا کرده ام.
او به من (یک روش پزشکی) را بسیار خوب گفته است.
بنابراین من آن درمان را انجام داده ام.
در این مورد (از من) به طور کامل بشنوید.7.
او (دکتر) به من گفت که شاه مبتلا به سل است.
پس این برده را بکش
چربی (مغز او) را بیرون بیاورید و به شاه بدهید.
سپس اندوه او برطرف می شود. 8.
پس زدمش
و یک طرح چربی (حذف) ساخت.
اگر می خواهید (این چربی) را بخورید، باید آن را حذف کنم؟
در غیر این صورت، اکنون (آن را) ترک کنید. 9.
وقتی پادشاه این را شنید
بنابراین او را به عنوان یک پزشک پذیرفت.
او در ذهن خود شروع به گفتن کرد که ویداتا خوب کار کرده است
که برای درمان بیماری در خانه به زن داده می شود. 10.
(پادشاه) او را برکت داد (و گفت)
من امروز کیفیت شما را شناختم.
شنیده ام که (از این نوع دارو) در (کشورهای) غرب ساخته می شود.
اما در کشور ما هیچ کثیفی پیدا نمی کنیم. 11.
تو می دانی و به من می گویی
که حتی در این کشور چربی (دارو) درست می شود.
اگر برده ای کشته شود چه اتفاقی می افتد؟
تو به بیماری بزرگ من پایان دادی 12.
در اینجا نتیجه 274 چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه چیز مبارک است. 274.5302. ادامه می یابد
بیست و چهار:
جایی که مستعمره ای به نام بندر بس است،
پادشاهی بود به نام حبشی رای.
در خانه او ملکه ای بود به نام حبش مطیع.
انگار چهارده نفر را بازرسی کردند و آوردند. 1.
یک پاتان بود به نام هاشم خان
که زیباییش جای دیگری نبود.
رانی با دیدن او گیج شد.
(و در فراق او) پریشان و دیوانه شد. 2.
رانی تلاش های زیادی کرد
و وال با حیله گری میترا را به خانه دعوت کرد.
با او رابطه جنسی داشت
و بوسه ها و حالت های زیادی انجام داد. 3.
دوگانه:
پس از انجام بازی های مختلف با دوست (ش) او را در آغوش گرفت.
(به نظر می رسید) گویی فقیری پس از دریافت پول، آن را به دل خود می چسباند. 4.
بیست و چهار:
سپس پادشاه به خانه او آمد.
با دیدن او که بر حکیم نشسته بود، بسیار عصبانی شد.
(او) شمشیر را گرفت و به پایین رفت، اما زن دست (او) را گرفت
و خندید و اینطور حرف زد. 5.
ای راجان! شما راز این (چیز) را درک نکردید.