گرچه بازوانش بریده شده باشد.»2239.
سخنرانی کریشنا:
SWAYYA
«ای شیوا! گوش کن، الان انجامش میدم
با دیدن بریده شدن دست هایش و رفتار نامنظمش، خشمم را رها می کنم
(او خود را) پسر پراهلاد می نامد، پس این چیزی است که در ذهنم می اندیشم.
من هم گمان می کنم که او پسر پرهلاد است، پس از مجازات او را آزاد می کنم و او را نمی کشم.
(شیوا) که به این ترتیب توسط لرد کریشنا برکت داده شد، آن پادشاه را زیر پای کریشنا قرار داد.
به این ترتیب، شیوا که باعث شد پادشاه اشتباه خود را بپذیرد، او را به زیر پای کریشنا انداخت و گفت: «سحاسراباهو مرتکب کار اشتباهی شده است، پروردگارا! خشم خود را رها کن
نوه خود را با دخترش ازدواج کنید، به هیچ چیز دیگری فکر نکنید.
اكنون پسرت را با دخترش ازدواج كن و اوشا و انيرود را با خود ببر و به خانه خود برو.»2241.
او که به ستایش کریشنا از دیگران گوش می دهد و خودش هم می خواند
او که فضایل او را می خواند و دیگران را نیز می خواند و شعر می خواند
او در حین خواب، بیدار شدن، قدم زدن در خانه در مورد سری کریشنا مدیتیشن می کند.
او که او را در خواب و بیداری و حرکت به یاد خواهد آورد، هرگز در این اقیانوس سامسارا متولد نخواهد شد.2242.
پایان شرح فتح باناسورا و ازدواج با آنیرود و اوشا در کریشنااتارا (بر اساس داشام اسکاند پورانا) در باچیتار ناتاک.
اکنون شرح نجات پادشاه دیگ آغاز می شود
چاوپای
یک پادشاه چاتری به نام دیگ بود.
پادشاه کشاتریا به نام دیگ بود که به عنوان آفتاب پرست به دنیا آمد
همه یاداوها (پسرا) برای بازی آمدند.
وقتی همه یداوها بازی می کردند و تشنه بودند به چاهی رسیدند.2243.
(آنها) در او مارمولکی دیدند.
با دیدن آفتاب پرست در چاه همه به فکر افتادند که آن را بیرون بیاورند
(آنها) شروع به عقب نشینی کردند (ولی از آنها خارج نشد).
آنها تلاش کردند، اما با مشاهده شکست دزد، همه آنها احساس شگفتی کردند.2244.
سخنرانی یادواها خطاب به کریشنا:
دوره
با فکر کردن به این موضوع، همه آنها نزد کریشنا آمدند و گفتند: "یک آفتاب پرست در چاه وجود دارد.
مقداری اتخاذ و آن را خارج کن.»2245.
KABIT
شنیدن دنیای یاداواس و درک کل راز،
کریشنا با لبخند گفت: "آن چاه کجاست، آن را به من نشان بده."
یاداواها رهبری کردند و کریشنا به دنبال آن رفت و با رسیدن به آنجا در چاه دید
وقتی کریشنا آن آفتاب پرست را گرفت، تمام گناهانش تمام شد و به یک مرد تبدیل شد.2246.
SWAYYA
او که یک لحظه به یاد کرحسنه افتاد، رستگار شد
با آموزش طوطی، گانیکا نجات یافت
چه کسی چنین فردی وجود دارد که خداوند (نارایانا) را یاد کرده باشد و از اقیانوس جهانی عبور نکرده باشد.
پس این آفتاب پرست که کریشنا آن را لمس کرد، چرا نباید آن را بازخرید؟247.
توتاک استانزا
وقتی سری کریشنا او را بلند کرد،
وقتی کریشنا آن را در دست گرفت، به یک مرد تبدیل شد
سپس سری کریشنا با او اینگونه صحبت کرد
سپس کریشنا پرسید: "نام شما چیست و کشور شما کدام است؟"2248.
سخنرانی آفتاب پرست خطاب به کریشنا:
سورتا
«اسم من دیگ است و من پادشاه یک کشور هستم