با دیدن کومار خیالش راحت شد.
شوق دیدار (او) در دل زیاد شد.
یک سخی برای او فرستاده شد (کومار).5.
ساخی همه چیز را به کومار گفت
که دختر شاه با دیدن تو مجذوب شده است.
ای جنتلمن! بریم خونه اش
و انواع ورزش ها را با او انجام دهید. 6.
(کومار به سخی پیغام داد که) در این شهر دو مولانا (خدای) وجود دارد.
هر دو با من دعوا کرده اند.
اگر هر دو را بکشی،
بعد با من عشقبازی کن 7.
کوماری با شنیدن (این) خود را به شکل یک ترک درآورد
و همان تیر را از خود ساخت.
(او) کرپان را گرفت و از آنجا رفت
جایی که نمازی ها نماز می خواندند.8.
وقتی همگی نماز را خواندند
و هنگامی که (او) ترکان شروع به سجده کردند.
سپس با توبیخ این فرصت خوب
بعد از بریدن سر هر دوی آنها آمد. 9.
بدین ترتیب هر دو مولانا کشته شدند
و آمد و با معشوق لذت برد.
هیچ کس تفاوت را در نظر نگرفت
و مدام می گفت که فلان شخص شرور آنها را کشته است. 10.
دوگانه:
پس از کشتن هر دو مولانا، آمد و دوستش را دوش گرفت.
خدایان و شیاطین نمی توانند شخصیت زن را درک کنند. 11.
در اینجا نتیجه گیری از شخصیت 323 Mantri Bhup Sambad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan است، همه چیز فرخنده است. 323.6095. ادامه می یابد
بیست و چهار:
وزیر (در آن زمان) شروع به خواندن داستان کرد
شاه در شیره اش غرق بود.
در سورات پادشاهی به نام سورتی سن بود.
انگار تصویر دیگری از کاما دیو وجود دارد. 1.
خانمی در خانه اش بود به نام اچرا دی،
گویی طلا را تصفیه و به صورت سکه درآورده اند.
آپسر مطیعی قبلا دخترش بود
(با دیدن چه کسی) ذهن خدایان، انسانها، مارها و غول ها و غیره مجذوب شد. 2.
پسر شاهی بود به نام سورید سن
هیچ کس دیگری مانند او روی زمین وجود ندارد.
راج کوماری عاشق او شد.
(او) تمام خرد پاک بدن فراموش شد. 3.
(راجا کوماری یک) حکیم سخی را به آنجا فرستاد.
(او) او را به صورت زن درآورد و به آنجا آورد.
زمانی که آن جوان مورد استقبال راج کوماری قرار گرفت
پس پس از نواختن به طرق مختلف، او را در آغوش گرفت. 4.
با گرفتن حالت های مختلف
و با انواع بوسه ها،
او را از بسیاری جهات وسوسه کرد
که یادش رفته به خانه برود. 5.