SWAYYA
موهایی که روی لب بالایی شما روییده اند، به دلیل جوانی و چشمانتان نیلوفر آبی اشباع شده به نظر می رسند
موهایت تا کمرت مثل دو مار می چرخند
«چهره تو مانند آن است که با دیدن آن، اندوه کبک برطرف می شود
با دیدن چهره زیبای تو، احساس رحمت در ذهنم پیدا می کنم، پس چگونه می توانم تو را بکشم؟»1619.
ارجان با دیدن (خاراق سینگ) و سپس شنیدن سخنان (او) خندید و با عصبانیت در دل رفت.
آرجونا با دیدن سمت شاه خندید و در ذهنش عصبانی شد، بی ترس تیر و کمان خود را در دست گرفت و فریاد زد.
از آن طرف که جلوی او آمدند جنگ را شروع کردند
با کنار گذاشتن آرجونا، او به Bhima افتاد.1620.
سپس ارابه بهیما را در هم شکست و بسیاری از جنگجویان را در میدان به زمین زد
تعداد زیادی از رزمندگان مجروح شدند و روی زمین افتادند و چند مجروح با مجروحان درگیر شدند.
خیلی ها فرار کرده اند و بعضی ها خشمگین می شوند و اسلحه های خود را به دست می گیرند
شمشیرها از دستان بسیاری از جنگجویان به پایین افتاد.1621.
دوره
سپس ارجان در حالی که کمان خود را گرفت و تیری تیز به سوی او پرتاب کرد به سوی (خاراق سینگ) روی آورد.
سپس آرجونا در حالی که کمان خود را به دست گرفت، بازگشت و او با محکم کردن آن، یک تیر تیز به خاراگ سینگ شلیک کرد تا او را بکشد.1622.
SWAYYA
به محض اصابت تیر، پادشاه عصبانی شد و چیزهایی گفت
هنگامی که تیر به شاه اصابت کرد، او با عصبانیت به آرجونا گفت: «ای جنگجوی چهره افسونگر! چرا در آتش یک نفر دیگر می سوزی؟
من تو را به همراه معلم تیراندازی با کمان خواهم کشت
تو چشمان زیبایی داری، پس می توانی به خانه برگردی، من تو را ترک می کنم.»1623.
پادشاه با گفتن این کلمات به آرجونا، و گرفتن شمشیر تیز خود در دست، بر ارتش افتاد.
او که توانا بود با دیدن به سمت ارتش، کاملاً بی باک شده بود، ارتش را به چالش کشید
با دیدن او، دشمنان ترسیدند، نتوانستند سلاح های خود را نگه دارند
او در جنگ بسیاری را کشت و کل ارتش فریاد زد «آب، آب».1624.
دوره
وقتی کریشنا ارتش پانداوا را در حال فرار دید،
وقتی کریشنا دید که ارتش پانداوا در حال فرار است، از دوریودانا خواست حمله کند.1625.
SWAYYA
با شنیدن سخنان کریشنا، دوریودانا با لشکر تزئین شده خود به جلو رفت
بهشما، درناچاریا، کریپاچاریا و غیره با کارانا وجود داشت.
و همه این نیروها جنگی هولناک با پادشاه خاراگ سینگ به راه انداختند
نبرد بدون ترس به جلو پیشروی کرد و او یک تیر به سمت هر یک پرتاب کرد.1626.
سپس بهشما خشمگین شد و تیرهای زیادی به سمت پادشاه پرتاب کرد
کسی که تمام این تیرها را قطع کرد با شمشیر به جلو دوید
جنگ وحشتناکی رخ داد و پادشاه عصبانی شد و به بهشما گفت
در آن جنگ هولناک، پادشاه با شنیدن بهیاشما گفت: "شما تنها زمانی قدرت من را خواهید شناخت که به خانه یاما برسید."1627.
دوره
پادشاه فهمید که پدر بهشما قرار نیست از جنگ فرار کند.
خاراگ سینگ دید که بهشما از جنگ فرار نمی کند، با یک تیر سر ارابه ران بهشما را برید.1628.
SWAYYA
با گرفتن بهشما (در ارابه)، اسب ها فرار کردند، سپس دوریودانا پر از خشم شد.
او به همراه پسر درناچاریا، کریپاچاریا، کرتاوارما و یداواس و غیره بر پادشاه افتاد.
سپس درناچاریا نیز تیر و کمان گرفت و سرسختانه ایستاد و اصلاً نترسید.
خود «دروناچاریا» که کمان و تیرهایش را به دست گرفت، پیگیرانه و بی باکانه مقاومت کرد و جنگی هولناک با شمشیر، خنجر، سه تایی، نیزه، دیسک و غیره به راه انداخت. 1629.
سخنرانی کریشنا خطاب به خاراگ سینگ:
SWAYYA
کریشنا در حالی که کمان خود را در دست گرفت به خاراگ سینگ گفت: «ای غذا! چه می شود اگر جنگی وحشتناک به راه انداخته باشید