خداوند یکی است و پیروزی از آن گورو واقعی است.
اکنون شرح رام، بیستمین تجسم آغاز می شود:
چاوپای
حالا من داستان رام آواتار را می گویم،
اکنون من تجسم رام را توصیف می کنم که چگونه عملکرد خود را در جهان به نمایش گذاشت.
وقتی زمان زیادی گذشت،
پس از مدت ها خانواده شیاطین دوباره سر خود را بلند کردند.1.
غول ها شروع به شورش کردند،
شیاطین شروع به اعمال شرورانه کردند و هیچ کس نتوانست آنها را مجازات کند.
سپس همه خدایان جمع شدند
همه خدایان جمع شدند و به شیر اقیانوس رفتند.
خدا برای مدت طولانی به همراه ویشنو برهما نامید
در آنجا مدت طولانی با ویشنو و برهما دشمنی کردند.
(آنها) بارها و بارها از شدت ناراحتی فریاد زدند.
آنها بارها از شدت ناراحتی فریاد زدند و در نهایت حیرت آنها توسط خداوند شنیده شد.
توتاک استانزا
همه خدایان مانند ویشنو ذهنی غمگین (بیمان) دیدند.
وقتی خداوند متعال وسیله نقلیه هوایی ویشنو و دیگر خدایان را دید، صدایی بلند کرد و لبخند زد و ویشنو را چنین خطاب کرد:
ای ویشنو! (با رفتن) تجسم راغونات را فرض کنید
������������ خود را به عنوان راغونات (قوچ) جلوه دهید و برای مدت طولانی بر عود حکومت کنید.���4.
ویشنو صدا را از سر «کال پورخا» شنید (یعنی اجازه گرفت).
ویشنو این فرمان را از زبان خداوند شنید (و طبق دستور عمل کرد). اکنون داستان قبیله راغو آغاز می شود.
شاعری که این داستان را از ابتدا روایت می کند،
شاعر آن را با تمام قواعد توصیف می کند.
به همین دلیل، داستان کمی گزینشی گفته می شود،
پس پروردگارا! من این داستان مهم را با توجه به عقلی که تو به من داده ای به طور خلاصه می سازم.
جایی که فراموش کرده ایم،
اگر نقصی در بخشی وجود داشته باشد، من پاسخگو هستم، پس پروردگارا! به من قوت عطا کن تا این شعر را به زبان مناسب سروده کنم.
در طایفه راغو، «راغو» پادشاه بود، خوش تیپ مانی.
پادشاه راگو به عنوان جواهری در گردنبند قبیله راگو بسیار چشمگیر به نظر می رسید. او مدت طولانی بر عود حکومت کرد.
زمانی که آن مهاراجه (راغو) توسط کال فتح شد
هنگامی که مرگ (KAL) در نهایت پایان خود را به پایان رساند، سپس پادشاه عج بر زمین حکومت کرد.
هنگامی که پادشاه با ندا قربانی کشته شد،
هنگامی که پادشاه Aj توسط ویرانگر قدرتمند لرد نابود شد، سپس داستان قبیله Raghu از طریق پادشاه Dasrath پیش رفت.
او همچنین مدتها در آیودیا با خوشی حکومت کرد.
او نیز با آسایش بر عود فرمانروایی کرد و روزهای راحت خود را در جنگل با کشتن آهو سپری کرد.
پس داستان دین در جهان گسترش یافت
دارمای فداکاری زمانی که داسراث، خداوند سومیترا به پادشاهی رسید، به طور گسترده تبلیغ شد.
او روز و شب در جنگل های انبوه پرسه می زد.
پادشاه روز و شب در جنگل حرکت می کرد و ببرها، فیل ها و آهوها را شکار می کرد.
چنین داستانی از آن طرف اتفاق افتاد،
به این ترتیب داستان در عود پیش رفت و حالا قسمت مادر رام پیش ما می آید.
جایی که شهری به نام کوهرم به گوش می رسد
در شهر کوهرم پادشاهی شجاع بود که به پادشاهی کوشال معروف بود.10.
در خانه او دختری به نام کوشلیا به دنیا آمد.
در خانه او یک دختر بسیار زیبا Kaushalya متولد شد که تمام زیبایی ماه را تسخیر کرد.
هنگامی که آن دختر به هوش آمد، (پادشاه) "سوامبر" را ایجاد کرد.
هنگامی که او بزرگ شد، داسرات، پادشاه عود را در مراسم سوییاموارا انتخاب کرد و با او ازدواج کرد.11.