کسی که شما در مورد او صحبت می کنید، هر دوی آنها مردان بسیار پست و درمانده ای هستند، پس چگونه در جنگ پیروز می شوند؟377.
آنگاد، رئیس میمون، راوانا را چندین بار نصیحت کرد، اما او نصیحت او را نپذیرفت.
وقتی از جایش بلند شد، پایش را محکم در مجلس گذاشت و از آنها خواست که پایش را (از روی زمین) بردارند.
هیچ یک از شیاطین نتوانست این کار را انجام دهد و شکست را پذیرفت
بسیاری از آنها بهخاطر قدرت تمام شدهشان بیهوش به زمین افتادند.
آنگاد خاکی رنگ دربار راوانا را همراه با ویبیشان ترک کرد.
هنگامی که شیاطین سعی کردند مانع او شوند، او آنها را شکست و نابود کرد و در نبرد به نفع رام پیروز شد، نزد او آمد.378.
انگاد وقتی رسید گفت: ای رام نیلوفر چشم! پادشاه لانکا شما را برای جنگ فراخوانده است.���
در آن زمان چند تار موی مجعد راه می رفتند و به زیبایی چهره مضطرب او نگاه می کردند
میمون هایی که قبلاً بر راوانا پیروز شده بودند، از شنیدن سخنان انگاد در مورد راوانا به شدت عصبانی شدند.
آنها به سمت جنوب حرکت کردند تا به سمت لانکا پیشروی کنند.
هنگامی که از این طرف ماندوداری، همسر راوانا، از نقشه رام برای پادشاه کردن ویبیشانا به عنوان پادشاه لانکا مطلع شد.
او بیهوش روی زمین افتاد.379.
سخنرانی ماندداری:
استانزا اوتانگان
جنگجویان خود را زینت می دهند و طبل های وحشتناک نبرد طنین انداز است، ای شوهرم! شما ممکن است برای امنیت خود فرار کنید زیرا رام آمده است
آن که بالی را کشت، که دریا را شکافت و گذرگاه را آفرید، چرا با او دشمنی کردی؟
او که بیاض و جامباسور را کشته است، همان قدرتی است که به شکل رام ظاهر شده است
سیتا را نزد او برگردان و او را ببین، این تنها کار عاقلانه است، سعی نکن سکه های چرم را معرفی کنی.380.
سخنرانی راوانا:
حتی اگر از هر چهار طرف ارتش محاصره شود و ممکن است طنین صدای وحشتناک طبل جنگ به گوش برسد و میلیون ها جنگجو در نزدیکی من غرش کنند.
حتی در آن صورت، با پوشیدن زرههایم، آنها را در دید تو نابود خواهم کرد
من ایندرا را فتح خواهم کرد و تمام گنجینه یاکشا را غارت خواهم کرد و پس از پیروزی در جنگ، با سیتا ازدواج خواهم کرد.
اگر با آتش خشم من، آنگاه که آسمان و زمین و بهشت می سوزند، پس چگونه رام در برابر من امن می ماند؟381.
سخنان ماندداری:
او که تاراکا، سوباهو و ماریچ را کشته است،
و ویراد و خاردوشان را نیز کشت و بالی را با یک تیر کشت
او که ذمرکشه و جامبومالی را در جنگ نابود کرده است،
او با به چالش کشیدن شما را تسخیر می کند و مانند شیری که شغال می کشد شما را می کشد.382.
سخنرانی راوانا:
ماه مگس را روی سرم تکان می دهد، خورشید سایه بانم را می گیرد و برهما وداها را در دروازه من می خواند.
خدای آتش غذای من را آماده می کند، خدای وارونا برای من آب می آورد و یاکشاها علوم مختلف را آموزش می دهند.
من از آسایش میلیونها بهشت لذت بردهام، شاید ببینید چگونه رزمندگان را میکشم
چنان جنگ هولناکی به راه می اندازم که کرکس ها شاد شوند، خون آشام ها پرسه بزنند و ارواح و شیاطین برقصند.383.
سخنان ماندداری:
آنجا را نگاه کن، نیزه های تاب دار نمایان است، سازهای وحشتناک طنین انداز می شوند و رام با نیروهای قدرتمندش از راه رسیده است.
صدای "بکش، بکش" از لشکر میمون ها از چهار طرف می آید.
ای راوانا! تا زمانی که طبل جنگ طنین انداز شود و جنگجویان رعد و برق تیرهای خود را پرتاب کنند.
با تشخيص فرصت پيش از آن، گفتار مرا براي حفظ جسمت بپذير (و فكر جنگ را رها كن).384.
مانع حرکت لشکرها در ساحل دریا و سایر مسیرها شوید، زیرا اکنون قوچ آمده است.
تمام کارها را با برداشتن پرده بدعت از چشمان خود انجام دهید و خودخواه نباشید.
اگر در پریشانی بمانید، خانوادهتان نابود میشود، میتوانید احساس کنید که از خود محافظت میکنید تا زمانی که ارتش میمونها رعد و برقهای شدید خود را شروع نکنند.
پس از آن، تمام دموهای پسر، پس از پریدن از روی دیوارهای ارگ و فشار دادن تیغه های علف در دهان، فرار خواهند کرد.385.
سخنرانی راوانا:
ای فاحشه احمق! چرا می گویید ستایش رام را متوقف کنید
او فقط تیرهای بسیار کوچکی مانند چوب بخور را به سمت من پرتاب خواهد کرد، من امروز این ورزش را خواهم دید.
من بیست بازو و ده سر دارم و همه نیروها با من هستند
رام حتی راه فراری هم پیدا نمی کند، هر کجا او را پیدا کنم، او را در آنجا خواهم کشت، مثل قمقمه ای که یک گلدان را می کشد.386.