و با آوردن پریتام با دوست دختر ازدواج کرد.
کوماری با دیدن بدنش دیوانه شد
(فرض کنید) او در اقیانوس بیرهون غرق شده است. 7.
بیست و چهار:
دوست دخترش به پریتام اینطور گفته بود
که امروز قلبم را ربودی
من چیزی شبیه به این را امتحان خواهم کرد
اینکه همه را رها کنم و با تو ازدواج کنم. 8.
دوست همانطور که (من) به شما می گویم عمل کنید.
اصلا از پدرم نترسم.
اسمت را سان نگه دار
و با من ازدواج کن و مرا به خانه ببر. 9.
سپس زن پدرش را صدا زد
و با در دست گرفتن او دوستی نشان داد.
(و گفت) ای پادشاه! گوش کن، این خورشید است.
او می خواهد با دختر شما ازدواج کند. 10.
دوگانه:
حالا اول از شر آن خلاص شوید.
پس ای پادشاه پادشاهان! گوش کن، سپس آن را به من بسپار. 11.
تا زمانی که در این خانه می ماند، خورشید در آسمان طلوع نمی کند.
هنگامی که می رود، (سپس) در آنجا بالا می رود و در جهان نور می شود. 12.
بیست و چهار:
شاه این را به عنوان واقعیت پذیرفت.
آن شخص نادان تفاوت (واقعی) را تشخیص نداد.
راج کوماری یک مانترا خواند
و خورشید دو روز طلوع نکرد. 13.
دوگانه:
باتی (گلوله) با مانترا به معبد شلیک شد
و به نظر می رسید که ماه در آسمان می لرزد. 14.
بیست و چهار:
وقتی شاه این را دید
بنابراین او واقعاً آن را بسیار درک می کرد.
او بلافاصله با دخترش ازدواج کرد.
چیزی از تفاوت نمی فهمد. 15.
در اینجا پایان فصل 225 مانتری بوپ سامواد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه فرخنده است. 225.4289. ادامه می یابد
دوگانه:
در کشور مالنر روستایی به نام Malkaus Pur وجود داشت.
چوداری به نام من شاه در آن مکان زندگی می کرد. 1.
او همسر زیبایی به نام رستم دی داشت
که در ظاهر و رفتار و صفا و کردار خوش یمن بود و نسبت به شوهرش بسیار پسندیده بود. 2.
شوهرش کارهای روزمره عمرائو را انجام می داد
و آمیت دان از خانه شاه جهان از ثروت محافظت می کرد (یعنی او مسئول خزانه دار بود). 3.
چاودری مقدار زیادی بانگ می کشید و تریاک نیز مصرف می کرد.
او هشت ساعت راه می رفت و خیلی ها می آمدند و می خندیدند. 4.
بیست و چهار:
همه مردم با هم درباره او صحبت می کردند.
اما (آن) شاه احمق چیزی نفهمید.
کسی که بانگ و تریاک عرضه می کرد