و بدون فکر عصبانی شد و شمشیر کشید.
ابتدا (همه) را بدانید،
سپس برخی از اخبار او را خلاصه کنید. 6.
ای راجان! این میترا ماچیندرا نات است
و عدالت تو آمده تا ببیند.
با قدرت توبه به اینجا آمده است.
این تاج همه زاهدان است. 7.
باهاش دوست باش
به آن مقدار زیادی غذا بدهید.
روش های (یوگا) را به خوبی به شما یاد می دهد
و شما راج جوگ را در حالی که در خانه نشسته اید دریافت خواهید کرد. 8.
پادشاه با شنیدن این سخنان به پای (کسی که ماچیندرا جوگی شد) افتاد.
و با او مانند یک دوست رفتار کرد.
او را به عنوان ماچیندرا ناث اشتباه فهمیده است.
(آن) احمق تفاوت را درک نکرد. 9.
او شروع به پرستش از طرق مختلف کرد
و احمق ها بارها و بارها به پای او افتادند.
او را به عنوان دولت حق حاکمیت (ماچیندرا) معرفی کرد.
و به حقیقت کلام ملکه پی برد. 10.
(پادشاه) او را به عنوان ماچیندرا پذیرفت
و آمد و همسرش را به او سپرد.
او با ملکه لذت های روزانه داشت،
اما پادشاه احمق نتوانست چیز (واقعی) را درک کند. 11.
مرد (Machhindra) پس از انجام این ترفند فرار کرد.
شاه بسیار تعجب کرد.
سپس ملکه نزد شاه آمد.
اینجوری با دستای جمع شده شروع کرد به التماس کردن. 12.
پادشاه به طور کامل جذب سادانا یوگا شود
پادشاهی خود را رها کرد،
او به شما اهمیتی نمی دهد.
به این ترتیب ملکه به پادشاه گفت. 13.
سپس پادشاه گفت "سات سات"
و دید خود را موفق دانست.
آن احمق چیزی نفهمید
و شروع به دوست داشتن زن (ملکه) چهار برابر بیشتر کرد. 14.1.
در اینجا نتیجه 275 چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه چیز مبارک است. 275.5316. ادامه می یابد
بیست و چهار:
شهری بود به نام سانکراواتی،
انگار مردم شانکار زیبا هستند.
سانکار سن پادشاه آنجا بود
خالق دیگری مانند او نیافرید. 1.
سانکارا (الهه) همسر زیبایش بود،
انگار خود جگدیش خودش را آراسته باشد.
او یک دختر به نام رودرا ماتی داشت.
ذهن خدایان، غول ها، انسان ها و مارها مهندی بود. 2.
در آنجا (یکی) چاتری به نام چابیل داس زندگی می کرد
که آستراداری بسیار خوش تیپ و خوش تیپ بود.
راج کوماری عاشق او شد