همه آنها به جای آسایش به پسران پانداوا رنج می دهند.»1007.
اکور با شنیدن این حرف او تعظیم کرد و رفت.
آکرور با شنیدن این سخنان تعظیم کرد و راه افتاد و به هستی پور رسید، چه ذکری از راه بکنم؟
شیام شاعر می گوید صبح به مجلس شاه رفت و چنین گفت.
صبح به دربار شاه رفت و پادشاه گفت: اى اكرو! به من بگو کریشنا به چه طریقی کانسا را سرنگون کرد؟...1008.
آکرور با شنیدن این سخنان به تمام وسایلی گفت که کریشنا در جنگ با دشمنانش از آنها استفاده می کرد.
او همچنین به این موضوع گفت که چگونه کریشنا با کشتن فیل و سرنگونی گروه کشتی گیران در برابر کانسا مقاومت کرد.
سپس کانسا با شمشیر و سپر در دست جنگید.
سپس کانسا در حالی که شمشیر و سپر خود را در دست داشت جنگید و در همان لحظه کریشنا، کانسا را با موهایش گرفت و او را بر زمین زد.1009.
(آکرور در راجیا سبها دید) بهیشما پیتاما، درناچاریا، کریپاچاریا، آسواستاما و دوشاسانا سوراما.
آکرور بهیشما، درونا، کریپاچاریا، آشواهاما و همچنین بورشراوا، پسر خدای خورشید را دید که انتقام آرجونا را گرفت.
پادشاه دوریودانا، با دیدن آکرور، عموی مادریش از او در مورد مکان کریشنا و واسودف پرسید.
با این سخنان با خوشحالی با اکرور ملاقات کرد.1010.
پس از مدتی نشستن در دربار، اکور نزد عمه آمد
با دیدن کونتی سرش را پایین انداخت
(کونتی) شروع به پرسیدن کرد، کریشنا خوشحال است که موفقیتش در سراسر زمین پخش شده است.
او در مورد سلامت کریشنا سؤال کرد و از آگاهی از رفاه واسودف، دواکی و همچنین کریشنا که تأیید آنها در سراسر جهان گسترش یافته بود خوشحال شد.1011.
در همین حین ویدورا آمده بود
به محض آمدن، پای مادر ارجان را لمس کرده بود، او همچنین با محبت از آکرور درباره کریشنا پرسید.
ویدورا آنقدر درگیر صحبت های محبت آمیز درباره کریشنا بود که هر موضوع دیگری را فراموش کرد
او با آگاهی از رفاه همه، آنها را برکت داد و آسایش زیادی یافت و به اضطراب خود پایان داد.1012.
سخنرانی کونتی:
SWAYYA
او (کریشنا) در ماتورا عزادار است، چرا کریشنا مرا فراموش کرده است؟
«کریشنا جذب بازیهایش در «ماتورا» شده و مرا فراموش کرده است.» کونتی با صدای بلند گفت: «من از رفتارهای مردم (کورواس) این مکان بسیار آزرده شدم.
��شوهرم فوت کرده و بچه ها هنوز صغیر هستند
پس ای اکرور! من در عذاب شدیدی هستم و از شما می پرسم که آیا کریشنا نیز با ما ارتباط برقرار خواهد کرد یا خیر.1013.
(کونتی) غمگین با اکورا (همه آن چیزها) صحبت کرد که پادشاه کور از آن خشمگین شد.
"پادشاه نابینا Dritrashtra از ما عصبانی است ،" این توسط کونتی به آکور گفته شد و در ادامه گفت: ���o Akrur! لطفا به کریشنا بگویید که همه آنها ما را عذاب می دهند
«آرجونا همه آنها را برادرگونه میداند، اما پاسخی نمیدهند
چگونه باید درد و رنج خود را توصیف کنم؟ ��� و گفتن به این ترتیب ، اشک از چشمان کونتی می چرخید که گویی برخی از نی ها چشم او را آزار می دهد .1014.
لطفاً درخواست من را از کریشنا بگویید که در اقیانوس غم بزرگ غرق شده ام.
���ای اکور! به کریشنا بگو که من در اقیانوس غم غرق شده ام و فقط با نام تو و بهترین آرزوها زندگی می کنم
پسران پادشاه برای کشتن پسران من تلاش زیادی می کنند
ای آکرور! به کریشنا بگویید که بدون او همه ما درمانده ایم.»1015.
با گفتن چنین حرف هایی با درد شدید آهی کشید.
کونتی با گفتن این سخن، آهی طولانی و اندوهناک کشید و ادامه داد: «هر غم و اندوهی که در دل داشتم، آن را فاش کردم.
او به ویتیای غمگین من گوش خواهد داد، (برو) و به سری کریشنا هاتیله خواهد گفت.
���ای اکور! قهرمان یادواها! می توانی لطفاً تمام داستان دردناک من را برای کریشنا تعریف کنی، و دوباره با ناله گفت: «ای پروردگار براجا! با مهربانی به موجودات بیچاره ای مثل ما کمک کنید.���������1016.
سخنان اکور:
SWAYYA
آکرور با دیدن مادر آرجون در عذاب گفت: کریشنا به تو عشق زیادی دارد.
پسرت پادشاه می شود و تو در آسایش زیادی خواهی بود
- همه چیز خوب در کنار شما خواهد بود و پسران شما دشمنان را آزار می دهند
آنها پادشاهی را به دست خواهند آورد و دشمنان را به خانه یاما می فرستند.»1017.
آکرور با شنیدن سخنان کونتی به فکر رفتن افتاد
تعظیم کرد و رفت تا محبت مردم را بشناسد
آکرور چه با کوروها و چه با پانداواها وارد شهر شد