(که) رانی گربی رای دید
با دیدن یک غربی رای، احساساتش را برانگیخت.
آمیت با دیدن فرم دوست داشتنی اش مسحور شد.
او هر چند وقت یک بار توقف کرد و در آخر متوجه مکانش شد.(2)
سورتا
با فرستادن خدمتکار، او را صدا زد،
و با رضایتی که در بازیهای جنسی متنعم شده است.(3)
دوهیرا
او حالت های ثابتی اتخاذ کرد و او را زیاد بوسید.
او با در آغوش گرفتن و در آغوش گرفتن از عشق ورزی لذت می برد.
چوپایی
(او) آن مرد را خیلی دوست داشت
او آنقدر عاشق این دوست شد که عشق راجا را از بین برد.
(او) با فکر و فرار و عمل او شد.
هم در کردار و هم در گفت و گو، او شد و به جای زن نگهدار، زن او شد.(5).
روز و شب در خانه او ماند،
حالا او شب و روز در خانه او ماند و به نظر می رسید که او او را در مراسم سوئیم برای انتخاب همسر برده است.
(او) زن نزد شاه نزديك نشد
زن به رجا نزدیک نمی شد، اما از عشق ورزی با او (دوست) لذت می برد.(6)
بوسیدن و بغل کردن (او)
با متقابل بوسه ها و حالات، او موقعیت های مختلفی می گرفت.
شاد بودن (او) بازی های جنسی انجام می داد
او از رابطه جنسی صمیمانه لذت می برد و از طریق هنر عشق ورزی، محبت های خود را ابراز می کرد.(7)
شخصی راز را به پادشاه گفت
فلان جسد رفت و به راجا فاش کرد: "یک سرباز به خانه شما می آید."
ای راجان! همسرت (شما) را فراموش کرده است.
راجا عزیز، آن زن تو را فراموش کرده و عاشق یک دوست است.(8)
دوهیرا
"با دخیل در افسون های خود، شما خرد خود را ریخته اید.
از طرف دیگر، رانی، به طرز لذتبخشی، با شخصیت خود درگیر است.» (9)
چوپایی
پادشاه همه چیز را با گوش های خود شنید
پس از دانستن حقایق، راجا غلاف شمشیر خود را بیرون آورد.
پادشاه به قصر ملکه آمد
رجا به قصر رانی رفت و از چهار طرف نگهبانان گذاشت.(10)
(ملکه) سخی راز را فهمید
یکی از کنیزان راز را فهمید و رفت و به سوغر کوماری گفت.
اوه عزیزم! چطور با یک دوست دراز می کشی؟
«اینجا با دوست خوابیدهای و رجا نگهبانان را از چهار طرف قرار داده است.(11)
پس (ای ملکه!) اکنون تلاش کن
حالا نقشه ای برای نجات جان معشوق خود در نظر بگیرید.
اگر به دست شاه بیفتد،
اگر رجا او را دستگیر کند، فوراً به قلمرو مرگ فرستاده میشود.(12).
دوهیرا
رانی تعدادی دیگ جمع کرد،
و آنها را از شیر پر کرد و آنها را بر آتش زد.(13)
چوپایی
او (میترا) در دیگ نشست